ای زلف یار، از صائب تبریزی دیوان اشعار 1465
1. ای زلف یار، اینقدر از ما کناره چیست؟
ما دلشکستهایم و تو هم دلشکستهای
...
1. ای زلف یار، اینقدر از ما کناره چیست؟
ما دلشکستهایم و تو هم دلشکستهای
...
1. کهنه دیوار ترا دارد دو عالم در میان
خواهی افتادن به هر جانب که مایل گشتهای
...
1. بر نمیخیزد به صرصر نقشم از دامان خاک
وادی امکان ندارد همچو من افتادهای
...
1. پیراهنی که میطلبی از نسیم مصر
دامان فرصتی است که از دست دادهای
...
1. کیستم من، مشت خار در محیط افتادهای
دل به دریا کردهای، کشتی به طوفان دادهای
...
1. با جگر خوردن قناعت کن که این مهمانسرا
جز غم روزی ندارد روزی آمادهای
...
1. بر روی هم هر آنچه گذاری وبال توست
جز دست اختیار که بر هم نهادهای
...
1. شکر توام ز تیغ زبان موج میزند
چون آب اگر چه خون مرا نوش کردهای
...
1. بسیار آشنا به نظر جلوه میکنی
ای گل مگر ز دیدهٔ من آب خوردهای؟
...
1. در پلهٔ غرور تو دل گر چه بی بهاست
ارزان مده ز دست، که یوسف خریدهای
...
1. در شکست ماست حکمتها، که چون کشتی شکست
غرقهای را دستگیری میکند هر پارهای
...
1. مشو زنهار ایمن از خمار بادهٔ عشرت
که دارد خندهٔ گل، گریهٔ تلخ گلاب از پی
...