چون نظر بر حاصل از صائب تبریزی دیوان اشعار 1381
1. چون نظر بر حاصل عمر عزیزان میکنم
از دل بیحاصلم صد آه میآید برون
...
1. چون نظر بر حاصل عمر عزیزان میکنم
از دل بیحاصلم صد آه میآید برون
...
1. نالهٔ ناقوس دارد هر سر مو بر تنم
این سزای آن که از بتخانه میآید برون
...
1. داغ بر دل شدم از انجمن یار برون
دست خالی نتوان رفت ز گلزار برون
...
1. مرا هر کس که بیرون میکشد از گوشهٔ خلوت
ستمکاری است کز آغوش یارم میکشد بیرون
...
1. زنده شد عالمی از خندهٔ جان پرور او
که گمان داشت وجود از عدم آید بیرون؟
...
1. بر سیه بختی ارباب سخن میگرید
نالهای کز دل چاک قلم آید بیرون
...
1. نشاهٔ بادهٔ گلرنگ به تخت است مدام
دولت از سلسلهٔ تاک نیاید بیرون
...
1. گر بداند که چه شورست درین عالم خاک
کشتی از بحر خطرناک نیاید بیرون
...
1. آنقدر خون ز لب لعل تو در دل دارم
که به صد گریهٔ مستانه نیاید بیرون
...
1. هر که داند که خبرها همه در بیخبری است
هرگز از گوشهٔ میخانه نیاید بیرون
...
1. دلیل راحت ملک عدم همین کافی است
که طفل گریه کنان آید از عدم بیرون
...
1. کسی که مینهد از حد خود قدم بیرون
کبوتری است که میآید از حرم بیرون
...