بجز کسب هوا از صائب تبریزی دیوان اشعار 1357
1. بجز کسب هوا از من دگر کاری نمیآید
درین دریای پرآشوب پنداری حبابم من
...
1. بجز کسب هوا از من دگر کاری نمیآید
درین دریای پرآشوب پنداری حبابم من
...
1. به خاک افتم ز تخت سلطنت چون در خمار افتم
چو آید گردن مینا به کف، مالک رقابم من
...
1. دیدهٔ بیدار انجم محو شد در خواب روز
همچنان در پردهٔ غیب است خواب چشم من
...
1. اندیشه از شکست ندارم، که همچو موج
افزوده میشود ز شکستن سپاه من
...
1. کشاکش رگ جان من اختیاری نیست
چو موج، در کف دریا بود اراده من
...
1. بر لب چاه زنخدان تشنه لب استادهام
آه اگر از سستی طالع نلغزد پای من!
...
1. با کمال ناگواریها گوارا کرده است
محنت امروز را اندیشهٔ فردای من
...
1. خون میخورد کریم ز مهمان سیر چشم
داغ است عشق از دل بی آرزوی من
...
1. گردون سفله لقمهٔ روزی حساب کرد
هر گریهای که گشت گره در گلوی من
...
1. بر حریر عافیت نتوان مرا در خواب کرد
میشناسد بستر بیگانه را پهلوی من
...
1. به نسیمی ز هم اوراق دلم میریزد
به تامل گذر از نخل خزان دیدهٔ من
...
1. ازان خورند به تلخی شراب ناب مرا
که بیتلاش به چنگ آمده است شیشهٔ من
...