چه میپرسی از صائب تبریزی دیوان اشعار 1321
1. چه میپرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟
که چون نرگس سر آمد عمر من در چشم مالیدن
...
1. چه میپرسی ز من کیفیت حسن بهاران را؟
که چون نرگس سر آمد عمر من در چشم مالیدن
...
1. انصاف نیست آیهٔ رحمت شود عذاب
چینی که حق زلف بود بر جبین مزن
...
1. خاکم به چشم در نگه واپسین مزن
زنهار بر چراغ سحر آستین مزن
...
1. ز صد هزار پسر، همچو ماه مصر یکی
چنان شود که چراغ پدر کند روشن
...
1. ز عمر، قسمت ما نیست جز زمان وداع
چو آن چراغ که وقت سحر شود روشن
...
1. درین دو هفته که ابر بهار در گذرست
تو نیز دامن امید چون صدف واکن
...
1. دل را به آتش نفس گرم آب کن
ای غافل از خزان، گل خود را گلاب کن
...
1. از زخم سنگ نیست در بسته را گزیر
روی گشاده را سپر حادثات کن
...
1. از آب زندگی به شراب التفات کن
از طول عمر، صلح به عرض حیات کن
...
1. فریب شهرت کاذب مخور چو بیدردان
به جای تربت مجنون مرا زیارت کن!
...
1. این راه دور، بیش ز یک نعرهوار نیست
ای کمتر از سپند، صدایی بلند کن
...
1. هر چند ز ما هیچکسان کار نیاید
کاری که به همت رود از پیش، خبر کن
...