منعمان گر پیش از صائب تبریزی دیوان اشعار 1261
1. منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند
ما به جای سفره، خجلت پیش مهمان میکشیم!
...
1. منعمان گر پیش مهمان نعمت الوان کشند
ما به جای سفره، خجلت پیش مهمان میکشیم!
...
1. یوسف به زر قلب فروشان دگرانند
ما وقت خوش خود به دو عالم نفروشیم
...
1. عنان گسستهتر از سیل در بیابانیم
به هر طرف که قضا میکشد شتابانیم
...
1. نظر به عالم بالاست ما ضعیفان را
نهال بادیه و سبزهٔ بیابانیم
...
1. چه فتاده است بر آییم چو یوسف از چاه؟
ما که خود را به زر قلب گران میدانیم
...
1. چیدهایم از دو جهان دامن الفت چون سرو
هر که از ما گذرد آب روان میدانیم
...
1. دارم عقیق صبر به زیر زبان خویش
مانند خضر، تشنهٔ آب بقا نیم
...
1. دیوانهام ولیک بغیر از دو زلف یار
دیگر به هیچ سلسلهای آشنا نیم
...
1. چون صبح، خنده با جگر چاک میزنیم
در موج خیز خون، نفس پاک میزنیم
...
1. بیاض گردن او گر به دست ما افتد
چه بوسههای گلوسوز انتخاب کنیم!
...
1. دشمن خانگی آدم خاکی است زمین
خانهٔ دشمن خود را ز چه آباد کنیم؟
...
1. پیش ازان کز یکدگر ریزیم چون قصر حباب
خیز تا چون موجهٔ دریا وداع هم کنیم
...