حریفی کو که راه خانه خمار بردارم از صائب تبریزی غزل 5528
1. حریفی کو که راه خانه خمار بردارم
ز مینا پنبه، مهر از مخزن اسرار بردارم
1. حریفی کو که راه خانه خمار بردارم
ز مینا پنبه، مهر از مخزن اسرار بردارم
1. برو ساقی که من در جام صهبای دگر دارم
پری در شیشه از آیینه سیمای دگر دارم
1. امید چرب نرمی از خسیسان جهان دارم
چه مجنونم که چشم روغن از ریگ روان دارم
1. شبستان جهان را روش از صدق بیان دارم
که من از راستی چون شمع آتش در دهان دارم
1. هزاران معنی پیچیده در زلف سخن دارم
سر زلف سخن بی چشم زخم امروز من دارم
1. من از گلبانگ رنگین روی گلهای چمن دارم
عقیق نامدارم حق شهرت بر یمن دارم
1. نمی دانم چه نسبت با نسیم پیرهن دارم
که هم در مصرم و هم در جای بیت الحزن دارم
1. شد افزون از شهادت شوق بیتابی که من دارم
ز کشتن زنده تر گردید سیمابی که من دارم
1. چه سازد گرد کلفت با دل شادی که من دارم
ندارد پای در گل سروآزادی که من دارم
1. به قلب عشق می تازد دل زاری که من دارم
زبان بازی به آتش می کند خاری که من دارم
1. ز دامن نگذرد پای زمین گیری که من دارم
گران محمل تر از خواب است شبگیری که من دارم
1. نمی آید برون از پرده آوازی که من دارم
کند مضراب را خون در جگر سازی که من دارم