شبی صدبار بر گرد دل افکار میگردم از صائب تبریزی غزل 5505
1. شبی صدبار بر گرد دل افکار میگردم
به بوی یوسفی بر گرد این بازار میگردم
1. شبی صدبار بر گرد دل افکار میگردم
به بوی یوسفی بر گرد این بازار میگردم
1. به من گر درد و داغی می رسد خوشحال می گردم
که از لب تشنگی سیراب چون تبخال می گردم
1. ز گفت و گو سبک چون موج طوفان دیده می گردم
ز خاموشی گران چون گوهر سنجیده می گردم
1. به قدر آشنایان از خرد بیگانه می گردم
اگر خود در نیابم یک زمان دیوانه می گردم
1. نیم نومید از عقبی گر از دنیا گره خوردم
در آنجا باز خواهم شد اگر اینجا گره خوردم
1. برآن می داردم همت که از افغان دهن بندم
ز سنگ سرمه سدی پیش یأجوج سخن بندم
1. دل صد پاره خود را به زلف یار می بندم
من این اوراق را شیرازه از زنار می بندم
1. به پیغام زبانی از دهان یار خرسندم
به حرف و صوت از آن لبهای شکر بارخرسندم
1. نمی خوردم غم دنیا اگر دیندار می بودم
مآل خویش می دیدم اگر بیدار می بودم
1. زبان تا بود گویا، تیغ می بارید بر فرقم
جهان دارالامان شد تا زبان در کام دزدیدم
1. ندیدم روز خوش تا چون قلم روی سخن دیدم
به زیر تیغ رفتم تا زبند آزاد گردیدم
1. ز دست خشک مرجان ناامید از بحر گردیدم
ز روی تلخ دریا دامن از وصل گهر چیدم