چند روزی بر در صبر و تحمل می زنم از صائب تبریزی غزل 5398
1. چند روزی بر در صبر و تحمل می زنم
دست امیدی به دامان توکل می زنم
1. چند روزی بر در صبر و تحمل می زنم
دست امیدی به دامان توکل می زنم
1. رشته امید را تا چند پیوندم به خلق
تا به کی شیرازه بال و پر عنقا کنم
1. می کنم دل خرج تا سیمین بری پیدا کنم
می دهم جان تا زجان شیرین تری پیدا کنم
1. جرأتی کو تا ز خواب ناز بیدارش کنم
ساغری چون دولت بیدار در کارش کنم
1. جرأتی کو تا تماشای گلستانش کنم
چشم حیران را سفال خط ریحانش کنم
1. من نه آن نقشم که هر ساعت نگینی خوش کنم
چون نسیم خوش نشین هردم زمینی خوش کنم
1. چند چون تن پروران تعمیر آب و گل کنم
رخنه های جسم را محکم زلخت دل کنم
1. چند اوقات گرامی صرف آب و گل کنم
در زمین شور تا کی تخم خود باطل کنم
1. برق آهی کو که رو در خرمن گردون کنم
این گره را باز از پیشانی هامون کنم
1. جذبه ای کوتا سر از زندان تن بیرون کنم
چند لنگر در ضمیر خاک چون قارون کنم
1. رو به هر صحرا که بااین شور چون مجنون کنم
پایکوبان کوه را در دامن هامون کنم
1. دل اسیر طره عنبرفشانش چون کنم
با دل مجروح با مشکین سنانش چون کنم