ز حرف بر لب شیرین او اثرماند از صائب تبریزی غزل 3888
1. ز حرف بر لب شیرین او اثرماند
که دیده نقش پی مور بر شکر ماند
1. ز حرف بر لب شیرین او اثرماند
که دیده نقش پی مور بر شکر ماند
1. به زیر چرخ مقوس که جاودان ماند
کدام تیر شنیدی که در کمان ماند
1. اثر ز همت مستانه در شراب نماند
فغان که در گهر شاهوارآب نماند
1. خزان رسید وگل افشانی بهار نماند
به دست بوسه فریب چمن نگار نماند
1. به زلف سنبل وخط بنفشه کی پیچم
مرا که ذوق پریشانی دماغ نماند
1. نه گل نه لاله درین خارزار می ماند
دویدنی به نسیم بهار می ماند
1. فلک به آبله خار دیده میماند
زمین به دامن در خون کشیده میماند
1. سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند
عزیز مصر به بیت الحزن نمی ماند
1. زخنده تو گره در دلی نمی ماند
تو چون گشاده شوی مشکلی نمی ماند
1. موحدان که به لیل ونهار ساخته اند
به یاد زلف ورخ آن نگار ساخته اند
1. سبکروان به زمینی که پاگذاشته اند
بنای خانه بدوشی بجا گذاشته اند
1. سبکروان ز خم آسمان برآمده اند
ز راستی چو خدنگ از کمان برآمده اند