نیست چون بال و پری تا گرد سر گردم ترا
از ته دل گرد سر در هر نظر گردم ترا
می کند بی دست و پا نظارگی را جلوه ات
چون به این بی دست و پایی همسفر گردم ترا؟
کاش چون پرگار پای آهنین می داشتم
تا به کام دل چو مرکز گرد سرگردم ترا
در زمین خاکساری نقش پا گردیده ام
بر امید آن که شاید پی سپر گردم ترا