آهی که غم ز دل نبرد ناکشیدنی از صائب تبریزی غزل 2010
1. آهی که غم ز دل نبرد ناکشیدنی است
مرغی که نام بر نبود پر بریدنی است
1. آهی که غم ز دل نبرد ناکشیدنی است
مرغی که نام بر نبود پر بریدنی است
1. از لعل آبدار تو طرفی نظر نبست
از شور بحر در صدف ما گهر نبست
1. هر کس فشاند بر من پر شور پشت دست
از جهل زد به خانه زنبور پشت دست
1. از بس نهاده ام به دل داغدار دست
گشته است داغدار مرا لاله وار دست
1. نتوان ز دل غبار ملال از شراب شست
زنگ از جبین آینه نتوان به آب شست
1. از لخت دل مرا مژه در چشم تر شکست
چون شاخ نازکی که ز جوش ثمر شکست
1. چندین جمال هست نهان در جلال دوست
خوشتر ز گوشوار بود گوشمال دوست
1. تا چند بشنوم ز رسولان پیام دوست
گه دل به نامه شاد کنم، گه به نام دوست
1. باریکتر چرا نشوم از میان دوست؟
می بایدم گذشت ز تنگ دهان دوست
1. ما گر چه بسته ایم لب از گفتگوی دوست
آیینه دار راز نهان است روی دوست
1. از شش جهت به کعبه مقصد سبیل هست
در هر زمین که جاده نباشد دلیل هست