جوهر غبار دیده حیران از صائب تبریزی غزل 1998
1. جوهر غبار دیده حیران آینه است
نقش و نگار، خواب پریشان آینه است
1. جوهر غبار دیده حیران آینه است
نقش و نگار، خواب پریشان آینه است
1. غم را اگر برون ندهد سینه آینه است
گر زنگ را فرو خورد آیینه آینه است
1. هر غنچه زین چمن دل در خون نشانده ای است
هر شاخ نرگسی نظر بازمانده ای است
1. از فیض نوبهار، زمین بزم چیده ای است
دست نگار کرده، رخ می کشیده ای است
1. در هر نظاره ام ز تو پیغام تازه ای است
هر گردشی ز چشم توام جام تازه ای است
1. دنیا برای بیخبران عیش خانه ای است
مرغ حریص را گره دام، دانه ای است
1. گنجینه جواهر ما پاک گوهری است
نقدی که در خزانه ما هست بی زری است
1. موج شراب و موجه آب بقا یکی است
هر چند پرده هاست مخالف، نوا یکی است
1. برهان واصلان فنا آرمیدگی است
بر مرگ رفتگان جزع از نارسیدگی است
1. لبهای خشک، موجه عمان تشنگی است
تبخال آتشین، گل بستان تشنگی است
1. چون صبح، زندگانی روشندلان دمی است
اما دمی که باعث احیای عالمی است
1. رویی کز او دلی نگشاید ندیدنی است
حرفی که مغز نیست در او ناشنیدنی است