ز خط غبار بر آن لعل آتشین از صائب تبریزی غزل 1784
1. ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست
ز برق حسن، سیاهی بر این نگین ننشست
1. ز خط غبار بر آن لعل آتشین ننشست
ز برق حسن، سیاهی بر این نگین ننشست
1. کدام زهره جبین گوشه نقاب شکست؟
که رعشه ساغر زرین آفتاب شکست
1. ز اضطراب دل آن زلف تابدار شکست
ز خامکاری این میوه شاخسار شکست
1. دل از مشاهده آن خط سیاه شکست
فغان که پشت مرا گرد این سپاه شکست
1. ز باده حالت فرزانه می توان دانست
حریف را به دو پیمانه می توان دانست
1. مپوش چشم ز رخسار همچو جنت دوست
که نور چشم فزاید صفای طلعت دوست
1. هزار بار درآیم اگر به خانه دوست
به کوچه غلط اندازدم بهانه دوست
1. ز عشق در اگر نور آشنایی هست
به زیر خاک هم امید روشنایی هست
1. اگر نه عاشقی این چهره خزانی چیست؟
اگر نه ماتمی این بخت آسمانی چیست؟
1. سیاه مستی چشم از شرابخانه کیست؟
عقیق چهره و لعل لب از خزانه کیست؟
1. ز زلف او دل عشاق را محابا نیست
کبوتران حرم را ز دام پروا نیست
1. به دلنشینی صحرای عشق صحرا نیست
سیاه خیمه این دشت جز سویدا نیست