1 ای بی تو نخفته من شبی خواب دوست بی خوابی چشم من ز خوش خوابی توست
2 در چشم من از عشق تو بی خوابی رست تا آب دو دیده خوابم از دیده بشست
1 آن بت که به رخسار بهار آراید چون رعد همی نالم و رحمش ناید
2 چون برق به خنده تا لبی بگشاید چون ابر مرا گریستن فرماید
1 گر هیچ دلم به دلبری نگراید گر در بر من دلی نباشد شاید
2 از دادن دل مرا نمی بخشاید دلدار پسندیده دل می باید
1 چون نیست در این زمانه سودی ز خرد جز بی خرد از زمانه بر می نخورد
2 ای دوست بیار آنچه خرد را ببرد باشد که زمانه سوی ما به نگرد
1 دف زن صنمی که سوختم در تف او با آتش من همی نسازد خف او
2 تا ماند دلم چون دف او در کف او نالنده ترم در کف او از دف او
1 گیرم که تو را نعمت صد پرویز است بر آخور تو دویست چون شبدیز است
2 تیزی مکن ار چه دولت تو تیز است کاین گردش روزگار شور انگیز است
1 هر چند درآب دیده غرق است تنم از آتش دل سوخت زبان در دهنم
2 با ذل غریبی و فراق وطنم جز دمن من مباد از این سان که منم
1 ای مایه هر لطافت ای در خوشاب از هر سخنی چو آتش تیز متاب
2 گر آتش و آب خوانمت هست صواب پاکیزه چو آتشی و بایسته چو آب
1 آن به که شب و روز به می پیوندیم بر گردش روزهای چون شب خندیم
2 تا چند دل اندر غم عالم بندیم پیداست که ما ز اهل عالم چندیم
1 چون گردش آسمان نکوخواه من است دیدم رخ آن که بر زمین ماه من است
2 وصلش که به راه عشق همراه من است تاثیر دعاهای سحرگاه من است