1 تا کرد مرا گذر سماع تو به سمع ماننده شمع آتشینم دم و دمع
2 از تاب و تپش که از تو من دارم جمع از جمله هر صدی یکی دارد شمع
1 بی روی تو ای رشک گل و طیره باغ از لاله و گل نه عیش بینم نه فراغ
2 چشمم ز تو گر نگرید از حسرت و داغ پس چشم که گرید ای مرا چشم و چراغ
1 آن باده که من کشیدم از جام فراق اینک ز فراق اوست ایام فراق؟
2 تا چند تپم چو مرغ در دام فراق سیر آمدم از شنودن نام فراق
1 ای تعبیه حسن تو جوق از پس جوق وز شهد و شکر برده لبت لذت و شوق
2 دایم به سر کوی تو گردم پر شوق در گردن خود چو قمری از زلف تو طوق
1 ای خواب شبم برده به زلف شب رنگ با چشم چو آهو چه کنی کبر پلنگ
2 پشت و دلم از بس که جفا کردی و جنگ چون زلف تو گوژ گشت و چون چشم تو تنگ
1 روی تو ز خورشید همی دارد ننگ خورشید نخوانمت که گردی دلتنگ
2 خورشید ز رخسار تو می گیرد نور یاقوت ز خورشید بدان گیرد رنگ
1 دلبر که بدو بود مرا مرهم دل بگرفت کم من و نگیرد کم دل
2 با صبر توان نشست در ماتم دل کو صبر که دست گیرد اندر غم دل
1 رخسار تو را به تحفه نپسندم دل آن به که به زلفین تو در بندم دل
2 این بود صوابم چو درافکندم دل کز هر که به جز تو بود برکندم دل
1 ای ترک چو گل بخند و چون سرو ببال کز بهر گل و سرو تو دارم دل و مال
2 گر سال تو خردست بزرگی به جمال مقصود ز عشق تو جمال است نه سال
1 ای گنبد بر رفته ز تو پست شدم جز جور ندیدم از تو تا هست شدم
2 ای ساقی غم ز جام تو مست شدم رو دست ز من بدار کز دست شدم