دارم سر آن کز خط تو سر نکشم از ادیب صابر رباعی 61
1. دارم سر آن کز خط تو سر نکشم
چه کنم که جفای چون تو دلبر نکشم
...
1. دارم سر آن کز خط تو سر نکشم
چه کنم که جفای چون تو دلبر نکشم
...
1. هم رنگ عقیق است لب جانانم
دیدار لطیف او فزاید جانم
...
1. چون آتش اگرچه از هوا برگذریم
وز آب روان اگرچه پاکیزه تریم
...
1. هر چند درآب دیده غرق است تنم
از آتش دل سوخت زبان در دهنم
...
1. چون یاد تو را در دل پر خون آرم
از هر مژه ای هزار جیحون آرم
...
1. آن به که شب و روز به می پیوندیم
بر گردش روزهای چون شب خندیم
...
1. تا آتش عشق تو به دل ره دادم
چون ابر ز آب دیده با فریادم
...
1. ای تو سبب شفا و بیماری من
وز تو همه آسانی و دشواری من
...
1. گشته است زبی خوابی و رنج و تب من
بالای شبم دراز چون یارب من
...
1. ای عشق دلم تو خسته ای مرهم کو
روی چو مه و زلف خم اندر خم کو
...
1. دف زن صنمی که سوختم در تف او
با آتش من همی نسازد خف او
...
1. رویت نه می است و عقل بگریزد از او
زلفت نه غم است و دل بپرهیزد از او
...