1 دارم سر آن کز خط تو سر نکشم چه کنم که جفای چون تو دلبر نکشم
2 از تو به جفا دست همی درنکشم وز چاه زنخدان تو دل برنکشم
1 دلبر که بدو بود مرا مرهم دل بگرفت کم من و نگیرد کم دل
2 با صبر توان نشست در ماتم دل کو صبر که دست گیرد اندر غم دل
1 گفتم که یک امروز دل من بفروز وامی که مرا بر دو لب توست بتوز
2 صد بار مرا بسوخت آن عاشق سوز از بهر سه بوسه زآن دو لب در یک روز
1 تا بر سر من قیامت عشق رسید چشمم اثر سلامت عشق ندید
2 از بس که دلم غرامت عشق کشید شد بر دو رخم علامت عشق پدید
1 از غمزه تو تیر بلا پیکان یافت وز نام تو نامه جفا عنوان یافت
2 در تو ز جفا هر چه فلک جست آن یافت با دست حنا بسته وفا نتوان یافت
1 ای خواب شبم برده به زلف شب رنگ با چشم چو آهو چه کنی کبر پلنگ
2 پشت و دلم از بس که جفا کردی و جنگ چون زلف تو گوژ گشت و چون چشم تو تنگ
1 تا آتش عشق تو به دل ره دادم چون ابر ز آب دیده با فریادم
2 در دست فراق تا اسیر افتادم بیچاره تر از خاک به دست بادم
1 ساقی چو به من دهد می گلگون را گلگون کنم از فروغ او جیحون را
2 چندان به جزع باده دهم هامون را تا مست کنم زیر زمین قارون را
1 دل تنگم از آنک هر چه خواهم آن نیست دریای دل تنگ مرا پایان نیست
2 بیرون شدن از تنگ دلی آسان نیست درمانش ز صبر است و مرا درمان نیست
1 هم رنگ عقیق است لب جانانم دیدار لطیف او فزاید جانم
2 از دیده به اشک اگر عقیق افشانم آن را سبب از عشق عقیقش دانم