1 متقلب درون جامه ناز چه خبر دارد از شبان دراز
2 عاقل انجام عشق میبیند تا هم اول نمیکند آغاز
3 جهد کردم که دل به کس ندهم چه توان کرد با دو دیده باز
4 زینهار از بلای تیر نظر که چو رفت از کمان نیاید باز
1 آن کیست که میرود به نخجیر پای دل دوستان به زنجیر
2 همشیره جادوان بابل همسایه لعبتان کشمیر
3 این است بهشت اگر شنیدی کز دیدن آن جوان شود پیر
4 از عشق کمان دست و بازوش افتاده خبر ندارد از تیر
1 ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
2 در آفاق گشادهست ولیکن بستهست از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر
3 من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر
4 گر چه در خیل تو بسیار به از ما باشد ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
1 دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر کز دست میرود سرم ای دوست دست گیر
2 شرط است دستگیری درمندگان و من هر روز ناتوان ترم ای دوست دست گیر
3 پایاب نیست بحر غمت را و من غریق خواهم که سر برآورم ای دوست دست گیر
4 سر مینهم که پای برآرم ز دام عشق وین کی شود میسرم ای دوست دست گیر
1 فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر قامت است آن یا قیامت عنبر است آن یا عبیر
2 گم شدم در راه سودا رهنمایا ره نمای شخصم از پای اندر آمد دستگیرا دست گیر
3 گر ز پیش خود برانی چون سگ از مسجد مرا سر ز حکمت برندارم چون مرید از گفت پیر
4 ناوک فریاد من هر ساعت از مجرای دل بگذرد از چرخ اطلس همچو سوزن از حریر
1 پروانه نمیشکیبد از دور ور قصد کند بسوزدش نور
2 هر کس به تعلقی گرفتار صاحب نظران به عشق منظور
3 آن روز که روز حشر باشد دیوان حساب و عرض منشور
4 ما زنده به ذکر دوست باشیم دیگر حیوان به نفخه صور
1 به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
2 آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور
3 حور فردا که چنین روی بهشتی بیند گرش انصاف بود معترف آید به قصور
4 شب ما روز نباشد مگر آن گاه که تو از شبستان به درآیی چو صباح از دیجور
1 از همه باشد به حقیقت گزیر وز تو نباشد که نداری نظیر
2 مشرب شیرین نبود بی زحام دعوت منعم نبود بی فقیر
3 آن عرق است از بدنت یا گلاب آن نفس است از دهنت یا عبیر
4 بذل تو کردم تن و هوش و روان وقف تو کردم دل و چشم و ضمیر
1 بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس ور پایبندی همچو من فریاد میخوان از قفس
2 گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس
3 محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان تو خواب میکن بر شتر تا بانگ میدارد جرس
4 شیرین بضاعت بر مگس چندان که تندی میکند او بادبیزن همچنان در دست و میآید مگس
1 برآمد باد صبح و بوی نوروز به کام دوستان و بخت پیروز
2 مبارک بادت این سال و همه سال همایون بادت این روز و همه روز
3 چو آتش در درخت افکند گلنار دگر منقل منه آتش میفروز
4 چو نرگس چشم بخت از خواب برخاست حسد گو دشمنان را دیده بردوز