خرامان از درم بازآ کت از از سعدی شیرازی غزل 376
1. خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
1. خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
1. شکست عهد مودت نگار دلبندم
برید مهر و وفا یار سست پیوندم
1. من با تو نه مرد پنجه بودم
افکندم و مردی آزمودم
1. آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
تا برفتی ز برم صورت بیجان بودم
1. عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
شاکر نعمت و پرورده احسان بودم
1. دو هفته میگذرد کان مه دوهفته ندیدم
به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم
1. من چون تو به دلبری ندیدم
گلبرگ چنین طری ندیدم
1. میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم
خبر از پای ندارم که زمین میسپرم
1. نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
برفت در همه عالم به بی دلی خبرم
1. یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
گرم چو عود بر آتش نهند غم نخورم
1. شب دراز به امید صبح بیدارم
مگر که بوی تو آرد نسیم اسحارم