آثار سعدی شیرازی

صفحه 35 از 77
77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 متقلب درون جامه ناز چه خبر دارد از شبان دراز

2 عاقل انجام عشق می‌بیند تا هم اول نمی‌کند آغاز

3 جهد کردم که دل به کس ندهم چه توان کرد با دو دیده باز

4 زینهار از بلای تیر نظر که چو رفت از کمان نیاید باز

1 آن که هلاک من همی‌خواهد و من سلامتش هر چه کند ز شاهدی کس نکند ملامتش

2 میوه نمی‌دهد به کس باغ تفرج است و بس جز به نظر نمی‌رسد سیب درخت قامتش

3 داروی دل نمی‌کنم کان که مریض عشق شد هیچ دوا نیاورد باز به استقامتش

4 هر که فدا نمی‌کند دنیی و دین و مال و سر گو غم نیکوان مخور تا نخوری ندامتش

1 یاری به دست کن که به امید راحتش واجب کند که صبر کنی بر جراحتش

2 ما را که ره دهد به سراپرده وصال ای باد صبحدم خبری ده ز ساحتش

3 باران چون ستاره‌ام از دیدگان بریخت رویی که صبح خیره شود در صباحتش

4 هر گه که گویم این دل ریشم درست شد بر وی پراکند نمکی از ملاحتش

1 مبارک‌تر شب و خرم‌ترین روز به استقبالم آمد بخت پیروز

2 دهل‌زن گو دو نوبت زن بشارت که دوشم قدر بود امروز نوروز

3 مه است این یا ملک یا آدمیزاد پری یا آفتاب عالم‌افروز

4 ندانستی که ضدان در کمینند نکو کردی علی رغم بدآموز

1 خجل است سرو بستان بر قامت بلندش همه صید عقل گیرد خم زلف چون کمندش

2 چو درخت قامتش دید صبا به هم برآمد ز چمن نرست سروی که ز بیخ برنکندش

3 اگر آفتاب با او زند از گزاف لافی مه نو چه زهره دارد که بود سم سمندش

4 نه چنان ز دست رفته‌ست وجود ناتوانم که معالجت توان کرد به پند یا به بندش

1 هر که بی دوست می‌برد خوابش همچنان صبر هست و پایابش

2 خواب از آن چشم چشم نتوان داشت که ز سر برگذشت سیلابش

3 نه به خود می‌رود گرفته عشق دیگری می‌برد به قلابش

4 چه کند پای بند مهر کسی که نبیند جفای اصحابش

1 ساقی سیمتن چه خسبی خیز آب شادی بر آتش غم ریز

2 بوسه‌ای بر کنار ساغر نه پس بگردان شراب شهدآمیز

3 کابر آذار و باد نوروزی درفشان می‌کنند و عنبربیز

4 جهد کردیم تا نیالاید به خرابات دامن پرهیز

1 پیوند روح می‌کند این باد مشک بیز هنگام نوبت سحرست ای ندیم خیز

2 شاهد بخوان و شمع بیفروز و می بنه عنبر بسای و عود بسوزان و گل بریز

3 ور دوست دست می‌دهدت هیچ گو مباش خوشتر بود عروس نکوروی بی جهاز

4 امروز باید ار کرمی می‌کند سحاب فردا که تشنه مرده بود لای گو بخیز

1 امشب مگر به وقت نمی‌خواند این خروس عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس

2 پستان یار در خم گیسوی تابدار چون گوی عاج در خم چوگان آبنوس

3 یک شب که دوست فتنه خفتست زینهار بیدار باش تا نرود عمر بر فسوس

4 تا نشنوی ز مسجد آدینه بانگ صبح یا از در سرای اتابک غریو کوس

1 بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز بیا بیا که به خیر آمدی کجایی باز

2 رخی کز او متصور نمی‌شود آرام چرا نمودی و دیگر نمی‌نمایی باز

3 در دو لختی چشمان شوخ دلبندت چه کرده‌ام که به رویم نمی‌گشایی باز

4 اگر تو را سر ما هست یا غم ما نیست من از تو دست ندارم به بی‌وفایی باز

آثار سعدی شیرازی

77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی