آثار سعدی شیرازی

صفحه 37 از 77
77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی

1 هر که نازک بود تن یارش گو دل نازنین نگه دارش

2 عاشق گل دروغ می‌گوید که تحمل نمی‌کند خارش

3 نیکخواها در آتشم بگذار وین نصیحت مکن که بگذارش

4 کاش با دل هزار جان بودی تا فدا کردمی به دیدارش

1 گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش

2 عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان سال‌ها گشته‌ام از دست تو دستان اندیش

3 پایم امروز فرورفت به گنجینه کام کامم امروز برآمد به مراد دل خویش

4 چون میسر شدی ای در ز دریا برتر چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش

1 دلی که دید که غایب شده‌ست از این درویش گرفته از سر مستی و عاشقی سر خویش

2 به دست آن که فتاده‌ست اگر مسلمان است مگر حلال ندارد مظالم درویش

3 دل شکسته مروت بود که بازدهند که باز می‌دهد این دردمند را دل ریش

4 مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش

1 گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش

2 تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی چنان که در دلت آید به رای انور خویش

3 نظر به جانب ما گر چه منت است و ثواب غلام خویش همی‌پروری و چاکر خویش

4 اگر برابر خویشم به حکم نگذاری خیال روی تو نگذارم از برابر خویش

1 یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش

2 خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش

3 من هم اول روز گفتم جان فدای روی تو شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار خویش

4 درد عشق از هر که می‌پرسم جوابم می‌دهد از که می‌پرسی که من خود عاجزم در کار خویش

1 هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش من بی‌کار گرفتار هوای دل خویش

2 هرگز اندیشه نکردم که تو با من باشی چون به دست آمدی ای لقمه از حوصله بیش

3 این تویی با من و غوغای رقیبان از پس وین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش

4 همچنان داغ جدایی جگرم می‌سوزد مگرم دست چو مرهم بنهی بر دل ریش

1 هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش نگران تو چه اندیشه و بیم از دگرانش

2 آن پی مهر تو گیرد که نگیرد پی خویشش وان سر وصل تو دارد که ندارد غم جانش

3 هر که از یار تحمل نکند یار مگویش وان که در عشق ملامت نکشد مرد مخوانش

4 چون دل از دست به درشد مثل کره توسن نتوان باز گرفتن به همه شهر عنانش

1 رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش

2 سحر است کمان ابروانت پیوسته کشیده تا بناگوش

3 پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی‌رسد به آغوش

4 جور از قبلت مقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش

1 قیامت باشد آن قامت در آغوش شراب سلسبیل از چشمه نوش

2 غلام کیست آن لعبت که ما را غلام خویش کرد و حلقه در گوش

3 پری پیکر بتی کز سحر چشمش نیامد خواب در چشمان من دوش

4 نه هر وقتم به یاد خاطر آید که خود هرگز نمی‌گردد فراموش

1 گر یکی از عشق برآرد خروش بر سر آتش نه غریب است جوش

2 پیرهنی گر بدرد ز اشتیاق دامن عفوش به گنه بربپوش

3 بوی گل آورد نسیم صبا بلبل بیدل ننشیند خموش

4 مطرب اگر پرده از این ره زند بازنیایند حریفان به هوش

آثار سعدی شیرازی

77 اثر از غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار سعدی شیرازی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی