تا زندهام از رودکی سمرقندی ابیات پراکنده 61
1. تا زندهام مرا نیست جز مدح تو دگر کار
کشت و درودم اینست، خرمن همین و شد کار
1. تا زندهام مرا نیست جز مدح تو دگر کار
کشت و درودم اینست، خرمن همین و شد کار
1. گزیده چهار توست، بدو در جهانهان
همارا به آخشیج، همارا به کارزار
1. چنان بار برآورد به خویشتن
که من گویم: خوردست سوسمار
1. فاخته بر سرو شاهرود بر آورد
زخمه فرو هشت زندواف به طنبور
1. علم ابر و تندر بود کوس او
کمان آدنیده شود ژاله تیر
1. چون لطیف آید به گاه نوبهار
بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز
1. به حق آن خم زلف ، بسان منقار باز
به حق آن روی خوب، کز گرفتی براز
1. در عمل تا دیر بازی و درازی ممکنست
چون عمل بادا ترا عمر دراز و دیر باز
1. تازیان دوان همی آید
همچو اندر فسیله اسب نهاز
1. چون سپرم نه میان بزم به نوروز
در مه بهمن بتاز و جان عدو سوز
1. نهاد روی به حضرت، چنان که روبه پیر
بتیم وا تگران آید از در تیماس
1. حسودانت را داده بهرام نحس
ترا بهره کرده سعادت زواش