1 فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید جامهٔ جامه به نیک فاخته گونست
1 با دل پاک مرا جامهٔ ناپاک رواست بد مر آن را که دل و دیده پلیدست و پلشت
1 معذورم دارند، که اندوه و غیشت و اندوه و غیش من ازان جعد و غیشت
1 چه گر من همیشه ستا گوی باشم ستایم نباشد نکو جز به نامت
1 بودنت در خاک باشد، بافدم هم چنان کز خاک بود انبودنت
1 ز مهرش مبادا تهی ایچ دل ز فرمانش خالی مباد ایچ مرج
1 راهی آسان و راست بگزین، ای دوست دور شو از راه بی کرانهٔ ترفنج
1 زین و زان چند بود برکه و مه؟ مر ترا کشی و فیزین و غنوج
1 از جود قبا داری پوشیده مشهر وز مجد بنا داری بر برده مشید
1 بخت و دولت چو پیشکار تواند نصرة و فتح پیشیار تو باد