همه نیوشهٔ از رودکی سمرقندی ابیات پراکنده 25
1. همه نیوشهٔ خواجه به نیکویی و به صلحست
همه نیوشهٔ نادان به جنگ و فتنه و غوغاست
1. همه نیوشهٔ خواجه به نیکویی و به صلحست
همه نیوشهٔ نادان به جنگ و فتنه و غوغاست
1. هیچ راحت مینبینم در سرود و رود تو
جز که از فریاد و زخمهات خلق را کاتوره خاست
1. شب قدر وصلت ز فرخندگی
فرح بخشتر از فرسنافه است
1. لاد را بر بنای محکم نه
که نگهدار لاد بنیادست
1. خوبان همه سپاهند، اوشان خدایگانست
مر نیک بختیم را بر روی او نشانست
1. بهارچین کن ازان روی بزم خانهٔ خویش
اگرچه خانهٔ تو نوبهار برهمنست
1. فاخته گون شد هوا ز گردش خورشید
جامهٔ جامه به نیک فاخته گونست
1. با دل پاک مرا جامهٔ ناپاک رواست
بد مر آن را که دل و دیده پلیدست و پلشت
1. معذورم دارند، که اندوه و غیشت
و اندوه و غیش من ازان جعد و غیشت
1. چه گر من همیشه ستا گوی باشم
ستایم نباشد نکو جز به نامت
1. بودنت در خاک باشد، بافدم
هم چنان کز خاک بود انبودنت
1. ز مهرش مبادا تهی ایچ دل
ز فرمانش خالی مباد ایچ مرج