ای آن که از رودکی سمرقندی ابیات پراکنده 169
1. ای آن که از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی
1. ای آن که از عشق تو اندر جگر خویش
آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی
1. ازو بی اندهی بگزین و شادی با تن آسانی
به تیمار جهان دل را چرا باید که بخسانی؟
1. شدم پیر بدین سان و تو هم خود نه جوانی
مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته کمانی
1. زر خواهی و ترنج، اینک این دو رخ من
می خواهی و گل و نرگس، از آن دو رخ جوی
1. سرو است آن یا بالا؟ ماه است آن یا روی؟
زلف است آن یا چوگان؟ خال است آن یا گوی؟
1. آمد این نوبهار توبه شکن
پرنیان گشت باغ و برزن و کوی
1. شاعر شهید و شهره فرالاوی
وین دیگر به جمله همه راوی
1. جز برتری ندانی، گویی که آتشی
جز راستی نجویی، ماناتر از وی
1. ای مایهٔ خوبی و نیک نامی
روزم ندهد بی تو روشنایی