1 ای دریغ! آن حر، هنگام سخا حاتم فش ای دریغ! آن گو، هنگام وفا سام گراه
1 هفت سالار، کندرین فلکند همه گرد آمدند در دو و داه
1 نیست از من عجب که: گستاخم که تو کردی باولم دسته
1 گاه آرامیده و گه ارغنده گاه آشفته و گه آهسته
1 منم خو کرده بر بوسش، چنان چون باز بر مسته چنان بانگ آرم از بوسش، چنان چون بشکنی پسته
1 از مهر او ندارم بی خنده کام و لب تا سرو سبز باشد و بار آورد پده
1 آتش هجر ترا هیزم منم و آتش دیگر ترا هیزم پده
1 به جای هر گران مایه فرومایه نشانیده نمانیدست ساراوی و کرهٔ اوت مانیده
1 گر نعمهای او چو چرخ دوان همه خوابست و خواب بادفره
1 در راه نشابور دهی دیدم بس خوب انگشتهٔ او را نه عدد بود و نه مره