نیست از از رودکی سمرقندی ابیات پراکنده 133
1. نیست از من عجب که: گستاخم
که تو کردی باولم دسته
1. نیست از من عجب که: گستاخم
که تو کردی باولم دسته
1. گاه آرامیده و گه ارغنده
گاه آشفته و گه آهسته
1. منم خو کرده بر بوسش، چنان چون باز بر مسته
چنان بانگ آرم از بوسش، چنان چون بشکنی پسته
1. از مهر او ندارم بی خنده کام و لب
تا سرو سبز باشد و بار آورد پده
1. آتش هجر ترا هیزم منم
و آتش دیگر ترا هیزم پده
1. به جای هر گران مایه فرومایه نشانیده
نمانیدست ساراوی و کرهٔ اوت مانیده
1. گر نعمهای او چو چرخ دوان
همه خوابست و خواب بادفره
1. در راه نشابور دهی دیدم بس خوب
انگشتهٔ او را نه عدد بود و نه مره
1. جعدی سیاه دارد، کز کشی
پنهان شود بدو در سرخاره
1. کز شاعران نوندمنم و نوگواره
یک بیت پرنیان کنم از سنگ خاره
1. ای خون دوستانت به گردن، مکن بزه
کس برنداشتست به دستی دو خربزه
1. بتگک ازان گزیدهام این کازه
کم عیش نیک و دخل بی اندازه