1 از پی الفغده و روزی به جهد جانورسوی سپنج خویش جویان و روان
1 خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
1 خود غم دندان به که توانم گفتن؟ زرین گشتم برون سیمین دندان
1 به نوبهاران بستای ابر گریان را که از گریستن اوست این زمین خندان
1 به آتش درون بر مثال سمندر به آب اندرون بر مثال نهنگان
1 کیر آلوده بیاری و نهی در کس من بوسه ای چند برو بر نهی و بر نس من
1 هرگز نکند سوی من خسته نگاهی آرنگ نخواهد که شود شاد دل من
1 تلخی و شیرینیش آمیخته است کس نخورد نوش و شکر با پیون
1 ای خریدار من ترا بدو چیز: به تن و جان و مهر داده ربون
1 گرفته روی دریا جمله کشتیهای بر تو ز بهر مدح خواهانت زشروان تا به آبسکون