1 ای شاه نبی سیرت، ایمان تو محکم ای میر علی حکمت، عالم به تو در غال
1 لبت سیب بهشت و من محتاج یافتن را همی نیابم ویل
1 چرا همی نچمم؟ تا چرا کند تن من که نیز تا نچمم کار من نگیرد چم
1 گر کند یاریی مرا به غم عشق آن صنم بتواند زدود زین دلم غم خواره زنگ غم
1 تا درگه او یابی مگذرد به در کس زیرا که حرامست تیمم به لب یم
1 بامها را فرسب خرد کنی از گرانیت، گر شوی بر بام
1 بر رخ هزار زهرهٔ ثامور برشکفت ایدون ز باغ قطرهٔ شبنم نیافتم
1 آرزومند آن شده تو به گور که رسد نان پارهایت برم
1 هنوز با منی و از نهیب رفتن تو به روز وقت شمارم، به شب ستاره شمارم
1 من بدان آمدم به خدمت تو که برآید رطب ز کانازم