1 هر کو برود راست نشستست به شادی و آن کو نرود راست همه مرده همی دیش
1 چون جامهٔ اشن به تن اندر کند کسی خواهد ز کردگار به حاجت مراد خویش
1 آه! ازین جور بد زمانهٔ شوم همه شادی او غمان آمیغ
1 با دو سه بوسه رها کن این دل از درد خناک تا به من احسانت باشد، احسن الله جزاک
1 کافور تو با کوس شد و مشک همه ناک آلودگیت در همه ایام نشد پاک
1 بس عزیزم، بس گرامی، شاد باش اندرین خانه بسان نو بیوک
1 یک به یک از در درآمد آن نگار آن غراشیده ز من، رفته به جنگ
1 خشک کلب سگ و بتفوز سگ آن چنان که نجنبید او را هیچ رگ
1 چو هامون دشمنانت پست بادند چو گردون دوستان والا همه سال
1 یار بادت توفیق، روزبهی با تو رفیق دولتت بادا حریف، دشمنت غیشه و نال