بر رخ هزار از رودکی سمرقندی ابیات پراکنده 97
1. بر رخ هزار زهرهٔ ثامور برشکفت
ایدون ز باغ قطرهٔ شبنم نیافتم
1. بر رخ هزار زهرهٔ ثامور برشکفت
ایدون ز باغ قطرهٔ شبنم نیافتم
1. آرزومند آن شده تو به گور
که رسد نان پارهایت برم
1. هنوز با منی و از نهیب رفتن تو
به روز وقت شمارم، به شب ستاره شمارم
1. من بدان آمدم به خدمت تو
که برآید رطب ز کانازم
1. داری مرا بدان که فراز آیم
زیر دو زلفکانت به نخچیزم
1. چون برگ لاله بودهام و اکنون
چون سیب پژمرده بر آونگم
1. سرو بودیم چندگاه بلند
کوژ گشتیم و چون درونه شدیم
1. بت پرستی گرفته ایم همه
این جهان چون بتست و ما شمنیم
1. کنه را در چراغ کرد سبک
پس درو کرد اندکی روغن
1. یکی آلودهای باشد، که شهری را ببالاید
چو از گاوان یکی باشد، که گاوان را کند ریخن
1. گر همه نعمت یک روز به ما بخشد
ننهد منت بر ما و پذیرد هن
1. گر کس بودی که زی توام بفگندی
خویشتن اندر نهادمی به فلاخن