بت، اگرچه از رودکی سمرقندی ابیات پراکنده 73
1. بت، اگرچه لطیف دارد نقش
نزد رخسارهٔ تو هست خراش
1. بت، اگرچه لطیف دارد نقش
نزد رخسارهٔ تو هست خراش
1. از چه توبه نکند خواجه؟ که هر کجا که بود
قدحی می بخورد راست کند زود هراش
1. تو چگونه جهی؟ که دست اجل
به سر تو همی زند سر پاش
1. بر هبک نهاده جام باده
وان گاه ز هبک نوش کردش
1. همی تا قطب با حورست زیر گنبد اخضر
شکر پاشش ز یک پله است و از دیگر فلا سنگش
1. بسا کسا! که جوین نان همی نیابد سیر
بسا کسا! که بره است و فرخشه بر خوانش
1. بانگ کردمت، ای فغ سیمین
زوش خواندم ترا، که هستی زوش
1. ای دریغا! که موردزار مرا
ناگهان باز خورد برف وغیش
1. هر کو برود راست نشستست به شادی
و آن کو نرود راست همه مرده همی دیش
1. چون جامهٔ اشن به تن اندر کند کسی
خواهد ز کردگار به حاجت مراد خویش
1. آه! ازین جور بد زمانهٔ شوم
همه شادی او غمان آمیغ
1. با دو سه بوسه رها کن این دل از درد خناک
تا به من احسانت باشد، احسن الله جزاک