1 چون لطیف آید به گاه نوبهار بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز
1 پوپک دیدم به حوالی سرخس بانگک بر برده به ابر اندرا
2 چادرکی دیدم رنگین برو رنگ بسی گونه بر آن چادرا
1 جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
2 درست و راست کناد این مثل خدای ورا اگر ببست یکی در، هزار در بگشاد
1 زن چو این بشنیده شد خاموش بود کفشگر کانا و مردی لوش بود
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار