1 پادشا سیمرغ دریا را ببرد خانه و بچه بدان تیتو سپرد
1 اندر آن شهری که موش آهن خورد باز پرد در هوا، کودک برد
1 از فراوانی، که خشکا مار کرد زن نهان مر مرد را بیدار کرد
1 آنگهی گنجور مشک آمار کرد تا مرو را زان بدان بیدار کرد
1 چونکه مالیده بدو گستاخ شد کار مالیده بدو در واخ شد
1 چون که نالنده بدو گستاخ شد تن درستی آمد و در واخ شد
1 کرد روبه یوزواری یک زَغَند خویشتن را زان میان بیرون فگند
1 مرد دینی رفت و آوردش کَنَند چون همی مهمان درِ من خواست کند
1 گنبدی نهمار بر برده، بلند نه ستونش از برون، نه زیر بند
1 روز جستن تازیانی چون نوند روز دن چون شست ساله سودمند