1 ار همه خوبی و نیکی دارد او ماده ور بر کار خویش ار دارد او
1 تنگ شد عالم برو از بهر گاو شور شور اندر فگند و کاو کاو
1 گفت: فردا بینیام در پیش تو خود بیاهنجم ستیم از ریش تو
1 کاش آن گوید که باشد بیش نه بر یکی بر چند بفزاید فره
1 هیچ گنجی نیست از فرهنگ به تا توانی رو هوا زی گنج نه
1 روی هر یک چون دو هفته گرد ماه جامهشان غفه، سموریشان کلاه
1 اخترانند آسمانشان جایگاه هفت تابنده دوان در دو و داه
1 سوس پرورده به می بگداخته نیک درمانی زنان را ساخته
1 پر بکنده، چنگ و چنگل ریخته خاک گشته، باد خاکش بیخته
1 نزد تو آماده بدو آراسته جنگ او را خویشتن پیراسته