1 بس که برگفته پشیمان بودهام بس که بر ناگفته شادان بودهام
1 کرد باید مر مرا و او را رون شیر تا تیمار دارد خویشتن
1 پس شتابان آمد اینک پیرزن روی یکسو، کاغه کرده خویشتن
1 زش ازو پاسخ دهم اندر نهان زش به بیداری میان مردمان
1 چون بگردد پای او از پایدان خود شکوخیده بماند هم چنان
1 مار و غنده کربشه با کژدمان خورد ایشان گوشت روی مردمان
1 تاک رز بینی شده دینارگون پرنیان سبز او زنگارگون
1 از همالان وز برادر من فزون زان که من امیدوارم نیز یون
1 گر درم داری، گزند آرد بدین بفگن او را گرم و درویشی گزین
1 مرد را نهمار خشم آمد ازین غاو شنگی به کف آوردش، گزین