هیچ گنجی نیست از فرهنگ از رودکی سمرقندی مثنوی 85
1. هیچ گنجی نیست از فرهنگ به
تا توانی رو هوا زی گنج نه
1. هیچ گنجی نیست از فرهنگ به
تا توانی رو هوا زی گنج نه
1. روی هر یک چون دو هفته گرد ماه
جامهشان غفه، سموریشان کلاه
1. اخترانند آسمانشان جایگاه
هفت تابنده دوان در دو و داه
1. سوس پرورده به می بگداخته
نیک درمانی زنان را ساخته
1. پر بکنده، چنگ و چنگل ریخته
خاک گشته، باد خاکش بیخته
1. نزد تو آماده بدو آراسته
جنگ او را خویشتن پیراسته
1. سنجد چیلان بدو نیمه شده
نقطهٔ سرمه به یک یک برزده
1. هست از مغز سرت، ای منگله
همچو رش مانده تهی از کشکله
1. بهترین یاران و نزدیکان همه
نزد او دارم همیشه اندمه
1. پس بیو بارید ایشان را همه
نی شبان را میش زنده، نی رمه
1. جای کرد از بهر بودن کازهای
زان که کرده بودشان اندازهای
1. گفت: ای من، مرد خام کل درای
پیش آن فرتوت پیر ژاژخای