1 چون درآمد آن کدیور، مرد زفت بیل هشت و داس گاله برگرفت
1 سنجد چیلان بدو نیمه شده نقطهٔ سرمه به یک یک برزده
1 گفت: هنگامی یکی شهزاده بود گوهری و پر هنر آزاده بود
2 شد به گرمابه درون، اِستاد غوشت بود فربی و کلان، بسیارگوشت
1 داشتی آن تاجر دولت شعار صد قطار سار اندر زیر بار
1 کرد باید مر مرا و او را رون شیر تا تیمار دارد خویشتن
1 سر فرو بردم میان آبخور از فرنج منش خشم آمد مگر
1 تنگ شد عالم برو از بهر گاو شور شور اندر فگند و کاو کاو
1 پس بیو بارید ایشان را همه نی شبان را میش زنده، نی رمه
1 بهترین یاران و نزدیکان همه نزد او دارم همیشه اندمه
1 دم سگ بینی ابا بتفوز سگ خشک گشت، کش نجنبد هیچ رگ