1 روز جستن تازیانی چون نوند بیش باشد تا تو باشی سودمند
1 گر بزان شهر با من تاختند من ندانستم چه تنبل ساختند؟
1 نان آن مدخل ز بس زشتم نمود از پی خوردن گوارشتم نبود
1 گفت دینی را که: این دینار بود کین فراکن موش را پروار بود
1 زن چو این بشنیده شد خاموش بود کفشگر کانا و مردی لوش بود
1 سرخی خفچه نگر از سرخ بید معصفر گون، پوشش او خود سفید
1 چون کشف انبوه غوغایی بدید بانگ وژخ مردمان، خشم آورید
1 سر فرو بردم میان آبخور از فرنج منش خشم آمد مگر
1 خور به شادی روزگار نوبهار می گسار اندر تکوک شاهوار
1 داشتی آن تاجر دولت شعار صد قطار سار اندر زیر بار