1 خود ترا جوید همه خوبی و زیب هم چنان چون تو جبه جوید نشیب
1 پس تبیری دید نزدیک درخت هر گهی بانگی بجستی تند و سخت
1 با کُروز و خرمی، آهو به دشت می خرامد چون کسی کو مست گشت
1 خایگان تو چو کابیله شدست رنگ او چون رنگ پاتیله شدست
1 چون درآمد آن کدیور، مرد زفت بیل هشت و داس گاله برگرفت
1 آمد این شبدیز با مرد خراج دربجنبانید با بانگ و تلاج
1 دست و کف و پای پیران پر کلخج ریش پیران زرد از بس دود نخج
1 گر خوری از خوردن افزایدت رنج ور دمی مینو فراز آوردت و گنج
1 گفت: خیز اکنون و سازه ره بسیچ رفت باید، ای پسر، ممغز تو هیچ
1 آهو از دام اندرون آواز داد پاسخ گرزه به دانش باز داد