1 چرخ فلک هرگز پیدا نکرد چون تو یکی سفلهٔ دون و ژکور
2 خواجه ابوالقاسم از ننگ تو بر نکند سر به قیامت ز گور
1 بود اعور و کوسج و لنگ و پس من نشته برو چون کلاغی بر اعور
1 وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر خوشتر آید به گوشم از تکبیر
2 زاری زیر و این مدار شگفت گر ز دشت اندر آورد نخجیر
3 تن او تیر نه، زمان به زمان به دل اندر همیگذارد تیر
4 گاه گریان و گه بنالد زار بامدادان و روز تا شبگیر
1 چاکرانت به گه رزم چو خیاطانند گرچه خیاط نیند، ای ملک کشور گیر
2 به گز نیزه قد خصم تو میپیمایند تا ببرند به شمشیر و بدوزند به تیر
1 همی بکشتی تا در عدو نماند شجاع همی بدادی تا در ولی نماند فقیر
2 بسا کسا که برهست و فرخشه بر خوانش بسا کسا که جوین نان همی نیابد سیر
3 مبادرت کن و خامش مباش چندینا اگرت بدره رساند همی به بدر منیر
1 زیرش عطارد، آن که نخوانیش جز دبیر یک نام او عطارد و یک نام اوست تیر
2 عاجز شود ز اشک دو چشم و غریو من ابر بهارگاهی و بختور در مطیر
3 گیتی چو گاو نیک دهد شیر مر ترا خود باز بشکند به کرانه خنور شیر
1 زندگانی چه کوته و چه دراز نه به آخر بمرد باید باز؟
2 هم به چنبر گذار خواهد بود این رسن را، اگر چه هست دراز
3 خواهی اندر عنا و شدت زی خواهی اندر امان به نعمت و ناز
4 خواهی اندکتر از جهان بپذیر خواهی از ری بگیر تا به طراز
1 روی به محراب نهادن چه سود؟ دل به بخارا و بتان طراز
2 ایزد ما وسوسهٔ عاشقی از تو پذیرد، نپذیرد نماز
1 زمانه اسب و تو رایض، به رای خویشت تاز زمانه گوی و تو چوگان به رای خویشت باز
2 اگرچه چنگ نوازان لطیف دست بوند فدای دست قلم باد دست چنگ نواز
3 تویی، که جور و بخیلی به تو گرفت نشیب چنانکه داد و سخاوت به تو گرفت فراز