1 اندی که امیر ما باز آید پیروز مرگ از پس دیدنش روا باشد و شاید
2 پنداشت همی حاسد: کو باز نیاید باز آمد، تا هر شفکی ژاژ نخاید
1 کسی را که باشد به دل مهر حیدر شود سرخ رو در دو گیتی به آور
2 ایا سروبن، در تک و پوی آنم که: فرغند آسا بپیچم به توبر
1 نگارینا، شنیدستم که: گاه محنت و راحت سه پیراهن سلب بودهست یوسف را به عمر اندر
2 یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر
3 رخم ماند بدان اول، دلم ماند بدان ثانی نصیب من شود در وصل آن پیراهن دیگر؟
1 بر رخش زلف عاشق است چو من لاجرم همچو منش نیست قرار
2 من و زلفین او نگونساریم او چرا بر گل است و من بر خار؟
3 همچو چشمم توانگر است لبم آن به لعل، این به لؤلؤ شهوار
4 تا به خاک اندرت نگرداند خاک و ماک از تو بر ندارد کار
1 ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار
2 امروز به اقبال تو، ای میر خراسان هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار
3 درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد بیمست که: یک بار فرود آید دیوار
4 دیوار کهن گشته بپرداز بادیز یک روز همه پست شود، رنجش بگذار
1 مرا جود او تازه دارد همی مگر جودش ابر است و من کشتزار
2 «مگر» یک سو افکن، که خود هم چنین بیندیش و دیدهٔ خرد برگمار
3 ابا برق و با جستن صاعقه ابا غلغل رعد در کوهسار
4 نه ماه سیامی، نه ماه فلک که اینت غلام است و آن پیشکار
1 اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
2 به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
1 گر شود بحر کف همت تو موج زنان ور شود ابر سر رایت تو توفان بار
2 بر موالیت بپاشد همه در و گوهر بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار
1 ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار بادام ترّ و سیکی و بهمان و باستار
2 مار است این جهان و جهانجوی مارگیر از مارگیر مار برآرد همی دمار
1 به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی چنان گریخت ز دهر دو رنگ، رنگ فتور
2 که باز شانه کند همچو باد سنبل را به نیش چنگل خون ریز تارک عصفور