چون گسی کردمت از رودکی سمرقندی قصیده-قطعه 84
1. چون گسی کردمت بدستک خویش
گنه خویش بر تو افگندم
1. چون گسی کردمت بدستک خویش
گنه خویش بر تو افگندم
1. چو در پاش گردد به معنی زبانم
رسد مرحبا از زمین و زمانم
1. بیا، دل و جان را به خداوند سپاریم
اندوه درم و غم دینار نداریم
1. بل تا خوریم باده، که مستانیم
وز دست نیکوان می بستانیم
1. هست بر خواجه پیچیده رفتن
راست چون بر درخت پیچد سن
1. مادر می را بکرد باید قربان
بچهٔ او را گرفت و کرد به زندان
1. هان! صائم نوالهٔ این سفله میزبان
زین بی نمک ابا منه انگشت در دهان
1. شاهی، که به روز رزم از رادی
زرین نهد او به تیر در پیکان
1. یاد کن: زیرت اندرون تن شوی
تو برو خوار خوابنیده، ستان
1. یخچه میبارید از ابر سیاه
چون ستاره بر زمین از آسمان
1. ای مج، کنون تو شعر من از بر کن و بخوان
از من دل و سگالش، از تو تن و روان
1. خلخیان خواهی و جماش چشم
گرد سرین خواهی و بارک میان