1 کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
2 تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
3 شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی به دور لاله به کف برنهاده به، زیغال
1 دریغم آید خواندن گزاف وار دو نام بزرگوار دو نام از گزاف خواندن عام
2 یکی که خوبان را یکسره نکو خوانند دگر که: عاشق گویند عاشقان را نام
3 دریغم آید چون مر تو را نکو خوانند دریغم آید چون بر رهیت عاشق نام
4 مرا دلیست که از غمگنی چو دور شود به غمگنان شود و غم فراز گیرد وام
1 دریغ آن که گرد کرد با رنج کزو نیست بهر من جز سوتام
2 هلا! رودکی از کس اندر متاب بکن هر چه کردنیست بامدام
3 که فرغول برندارد آن روز که بر تخته ترا سیاه شود فام
1 اگر امیر جهاندار داد من ندهد چهار ساله نوید مرا که هست خرام
2 همه نیوشهٔ خواجه به نیکویی و به صلح همه نیوشهٔ نادان به جنگ و کار نغام
1 چون گسی کردمت بدستک خویش گنه خویش بر تو افگندم
2 خانه از روی تو تهی کردم دیده از خون دل بیاگندم
3 عجب آید مرا ز کردهٔ خویش کز در گریهام، همی خندم
1 چو در پاش گردد به معنی زبانم رسد مرحبا از زمین و زمانم
2 به صورت و نوا و بصیت معانی طرب بخش روحم، فرحزای جانم
3 خرد در بها نقد هستی فرستد گهرهای رنگین چو زاید ز کانم
1 بیا، دل و جان را به خداوند سپاریم اندوه درم و غم دینار نداریم
2 جان را ز پی دین و دیانت بفروشیم وین عمر فنا را بره غزو گزاریم
1 بل تا خوریم باده، که مستانیم وز دست نیکوان می بستانیم
2 دیوانگان بیهشمان خوانند دیوانگان نهایم، که مستانیم
1 هست بر خواجه پیچیده رفتن راست چون بر درخت پیچد سن
2 این عجبتر که: می نداند او شعر از شعر و خنب را از خن
1 مادر می را بکرد باید قربان بچهٔ او را گرفت و کرد به زندان
2 بچهٔ او را ازو گرفت ندانی تاش نکوبی نخست و زو نکشی جان
3 جز که نباشد حلال دور بکردن بچهٔ کوچک ز شیر مادر و پستان
4 تا نخورد شیر هفت مه به تمامی از سر اردیبهشت تا بن آبان