تا خوی ابر گل از رودکی سمرقندی قصیده-قطعه 120
1. تا خوی ابر گل رخ تو کرده شبنمی
شبنم شدهست سوخته چون اشک ماتمی
...
1. تا خوی ابر گل رخ تو کرده شبنمی
شبنم شدهست سوخته چون اشک ماتمی
...
1. بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
...
1. آن که نماند به هیچ خلق خدای است
تو نه خدایی، به هیچ خلق نمانی
...
1. مرا ز منصب تحقیق انبیاست نصیب
چه آب جویم از جوی خشک یونانی؟
...
1. کسی را چو من دوستگان می چه باید؟
که دل شاد دارد بهر دوستگانی
...
1. آی دریغا! که خردمند را
باشد فرزند و خردمند نی
...
1. بی قیمت است شکر از آن دو لبان اوی
کاسد شد از دو زلفش بازار شاهبوی
...
1. ای بر همه میران جهان یافته شاهی
می خور، که بد اندیش چنان شد که تو خواهی
...
1. دل تنگ مدار، ای ملک، از کار خدایی
آرام و طرب رامده از طبع جدایی
...
1. چمن عقل را خزانی اگر
گلشن عشق را بهار تویی
...