1 چون بچهٔ کبوتر منقار سخت کرد هموار کرد پرّ و بیوکند مویِ زرد،
2 کابوک را نخواهد و شاخ آرزو کند وز شاخ سوی بام شود باز گردگرد
1 مرد مرادی، نه همانا که مرد مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد
2 جان گرامی به پدر باز داد کالبد تیره به مادر سپرد
3 آن ملک با ملکی رفت باز زنده کنون شد که تو گویی: بمرد
4 کاه نبد او، که به بادی پرید آب نبد او، که به سرما فسرد
1 زلف ترا جیم که کرد؟ آن که کرد خال تو را نقطهٔ آن جیم کرد
2 وآن دهن تنگ تو گویی کسی دانگکی نار به دو نیم کرد
1 فرشته را ز حلاوت دهان پر آب شود چو از حرارت میدلبرم لبان لیسد
2 روان ز دیدهٔ افلاکیان شود جیحون نصال تیرت اگر قبضهٔ کمان لیسد
3 به خاک خفتهٔ تیغ تو از حلاوت زخم زبان برآورد و زخم را دهان لیسد
1 ملکا، جشن مهرگان آمد جشن شاهان و خسروان آمد
2 خز به جای ملحم و خرگاه بدل باغ و بوستان آمد
3 مورد به جای سوسن آمد باز می به جای ارغوان آمد
4 تو جوانمرد و دولت تو جوان می به بخت تو نوجوان آمد
1 گل دگر ره به گلستان آمد وارهٔ باغ و بوستان آمد
2 وار آذر گذشت و شعلهٔ او شعلهٔ لاله را زمان آمد
1 دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند جان گرامی به جانش اندر پیوند
2 دایم بر جان او بلرزم، زیراک مادر آزادگان کم آرد فرزند
3 از ملکان کس چنو نبود جوانی راد و سخندان و شیرمرد و خردمند
4 کس نشناسد همی که: کوشش او چون؟ خلق نداند همی که بخشش او چند
1 جز آن که مستی عشقست هیچ مستی نیست همین بلات بسست، ای بهر بلا خرسند
2 خیال رزم تو گر در دل عدو گردد ز بیم تیغ تو بندش جدا شود از بند
3 ز عدل تست به هم باز و صعوه را پرواز ز حکم تست شب و روز را به هم پیوند
4 به خوشدلی گذران بعد ازین، که باد اجل درخت عمر بداندیش را ز پا افگند
1 نیز ابا نیکوان نمایدت جنگ فند لشکر فریادنی، خواستهنی سودمند
2 قند جداکن از وی، دور شو از زهر دند هر چه به آخر بهست جان ترا آن پسند
1 صرصر هجر تو، ای سرو بلند ریشهٔ عمر من از بیخ بکند
2 پس چرا بستهٔ اویم همه عمر؟ اگر آن زلف دوتا نیست کمند
3 به یکی جان نتوان کرد سؤال: کز لب لعل تو یک بوس به چند؟
4 بفگند آتش اندر دل حسن آن چه هجران تو از سینه فگند