ای روی تو چو روز از رودکی سمرقندی قصیده-قطعه 25
1. ای روی تو چو روز دلیل موحدان
وی موی تو چنان چو شب ملحد از لحد
...
1. ای روی تو چو روز دلیل موحدان
وی موی تو چنان چو شب ملحد از لحد
...
1. شاد زی با سیاه چشمان، شاد
که جهان نیست جز فسانه و باد
...
1. جهان به کام خداوند باد و دیر زیاد
برو به هیچ حوادث زمانه دست مداد
...
1. چهار چیز مر آزاده را زغم بخرد:
تن درست و خوی نیک و نام نیک و خرد
...
1. از دوست بهر چیز چرا بایدت آزرد؟
کین عیش چنین باشد گه شادی و گه درد
...
1. حاتم طایی تویی اندر سخا
رستم دستان تویی اندر نبرد
...
1. چون بچهٔ کبوتر منقار سخت کرد
هموار کرد پرّ و بیوکند مویِ زرد،
...
1. مرد مرادی، نه همانا که مرد
مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد
...
1. زلف ترا جیم که کرد؟ آن که کرد
خال تو را نقطهٔ آن جیم کرد
...
1. فرشته را ز حلاوت دهان پر آب شود
چو از حرارت میدلبرم لبان لیسد
...
1. ملکا، جشن مهرگان آمد
جشن شاهان و خسروان آمد
...
1. گل دگر ره به گلستان آمد
وارهٔ باغ و بوستان آمد
...