گاهی چو آب هستم از حمید مصدق اشعار پراکنده 23

حمید مصدق

آثار حمید مصدق

حمید مصدق

گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم

1 گاهی چو آب هستم و گاهی چو آتشم

2 از این دوگانگی ست که بس درد می‌کشم

3 سویَم میا و روح پریشان من مخوان

4 اوراق کهنه‌ای ز کتابی مشوشم

5 پرهیز این زمان ز من ای نازینن که من

6 سر تا به پای شعله و پا تا سر آتشم

7 با پای خویش ز آتش عشق تو بگذرم

8 خویش آزمای خویشم و روح سیاوشم

9 دارد رواج سکه قلب هنر حمید

10 عیب من که کنون پاک و بی غشم

11 آه چه شام تیره‌ای از چه سحر نمی‌شود

12 دیو سیاه شب چرا جای دگر نمی‌شود

13 سقف سیاه آسمان سوده شده ست از اختران

14 ماه چه ماه آهنی اینکه قمر نمی‌شود

15 وای ز دشت ارغوان ریخته خون هر جوان

16 چشم یکی به ماتم این‌همه تر نمی‌شود

17 مادر داغدار من طعنه تهنیت شنو

18 بهر تو طعن و تسلیت گرچه پسر نمی‌شود

19 کودک بینوای من گریه مکن برای من

20 گر چه کسی به جای من بر تو پدر نمی‌شود

21 باغ ز گل تهی شده بلبل زار را بگو

22 از چه ز بانک زاغها گوش تو کر نمی‌شود

23 ای تو بهار و باغ من چشم من و چراغ من

24 بی همگان به سر شود، بی تو به سر نمی‌شود

25 تو به من خندیدی

26 و نمی‌دانستی

27 من به چه دلهره از باغچه همسایه

28 سیب را دزدیدم

29 باغبان از پی من تند دوید

30 سیب را دست تو دید

31 غضب آلود به من کرد نگاه

32 سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

33 و تو رفتی

34 و هنوز…

35 سال‌هاست که در گوش من آرام آرام

36 خش خش گام تو تکرار کنان

37 می دهد آزارم

38 و من اندیشه کنان غرق این پندارم

39 که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت؟!

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر