چه می گویید از نادر نادرپور اشعار پراکنده 106

نادر نادرپور

آثار نادر نادرپور

نادر نادرپور

چه می گویید ؟

1 چه می گویید ؟

2 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟

3 کجا شهد است ؟ این اشک

4 اشک باغبان پیر رنجور است

5 که شب ها راه پیموده

6 همه شب تا سحر بیدار بوده

7 تاک ها را آب داده

8 پشت را چون چفته های مو دو تا کرده

9 دل هر دانه را از اشک چشمان نور بخشیده

10 تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده

11 چه می گویید ؟

12 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟

13 کجا شهد است ؟ این خون است

14 خون باغبان پیر رنجور است

15 چنین آسان مگیریدش

16 چنین آسان منوشیدش

17 شما هم ای خریداران شعر من

18 اگر در دانه های نازک لفظم

19 و یاد ر خوشه های روشن شعرم

20 شراب و شهد می بینید ، غیر از اشک و خونم نیست

21 کجا شهد است ؟ این اشک است ، این خون است

22 شرابش از کجا خوانید ؟ این مستی نه آن مستی است

23 شما از خون من مستید

24 از خونی که می نوشید

25 از خون دلم مستید

26 مرا هر لفظ ، فریادی است کز دل می کشم بیرون

27 مرا هر شعر دریایی است

28 دریایی است لبریز از شراب خون

29 کجا شهد است این اشکی که در هر دانه ی لفظ است ؟

30 کجا شهد است این خونی که در هر خوشه ی شعر است ؟

31 چنین آسان میفشارید بر هر دانه ی لبها را و بر خوشه دندان را ؟

32 مرا این کاسه ی خون است

33 مرا این ساغر اشک است

34 چنین آسان مگیریدش

35 چنین آسان منوشیدش

36 (اشعار نادر نادرپور)

37 آن شب ، زمین سوخته می نوشید

38 آب از گلوی تشنه ی نودانها

39 وز کوچه ها به گوش نمی آمد

40 جز هایهای زاری بارانها

41 بر لوح آسمان مسین می ریخت

42 طرح کلاغ پر زده ای از بام

43 پلک ستاره ها همه بر هم بود

44 چشم سیاه پنجره ها ، آرام

45 من در اتاق کوچک او بودم

46 بر گردنم حمایل بازویش

47 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت

48 عطر بهار تازه ی گیسویش

49 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت

50 چشمش در آرزوی چراغی بود

51 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را

52 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود

53 بر شیشه های پنجره می لغزید

54 رگبار قطره های گل اندوده

55 بر شیشه های دیده ی او می ریخت

56 باران اشک های غم آلوده

57 می خواند و می گریست به دلتنگی

58 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود

59 از نیش یادها جگرش می سوخت

60 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود

61 س امشب دلم گرفته تر از ابر است

62 چشمم در آرزوی چراغی نیست

63 دانم که در چنین شب نافرجام

64 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست

65 در این اتاق کوچک دربسته

66 می افشرم به سینه خیالش را

67 بیهوده در دلی که پشیمان است

68 می پروردم امید وصالش را

69 امشب ، زمین سوخته می نوشد

70 آب از گلوی تشنه ی نودانها

71 وز کوچه ها به گوش نمی اید

72 جز هایهای زاری بارانها

73 (اشعار نادر نادرپور)

74 پای به زنجیر بسته زخمی پیرم

75 کاین همه درد مرا امید دوا نیست

76 مرهم زخمم که چون شکاف درخت است

77 جز مس جوشان آفتاب خدا نیست

78 نشتر خونریز خارهای پر از زهر

79 می ترکاند حباب زخم تنم را

80 خاک به خون تشنه از دهانه ی این زخم

81 می مکد آهسته شیره ی بدنم را

82 کرکس پیری که آفتابش خوانند

83 بیضه ی چشم مرا شکسته به منقار

84 پنجه فروبرده ام به سینه ی هر سنگ

85 ناخن تیزم شکسته در تن هر خار

86 مانده به کتفم نشانی از خط زنجیر

87 چون به شن تر ، شیاری از تن ماری

88 تا به زمین پاشد آسمان نمک نور

89 برکشد از رخم شانه هام ، دماری

90 من مگر آن دزد آتشم که سرانجام

91 خشم خدایان مرا به شعله ی خود سوخت

92 بر سر این صخره ی شکسته ی تقدیر

93 چارستونم به چارمیخ بلا دوخت

94 بر دل من آرزوی مرگ ، حرام است

95 گرچه به جز مرگ ، چاره ی دگرم نیست

96 بر سرم ای سرنوشت !‌ کرکس پیری است

97 طعمه ی او غیر پاره ی جگرم نیست

98 موم تنم در آفتاب بسوزان

99 مغز سرم را به کرکسان هوا ده

100 آب دو چشم مرا بر آتش دل ریز

101 خاک وجود مرا به باده فنا ده

102 (اشعار نادر نادرپور)

103 گهواره ی دو چشم سیاه تو

104 آرامگاه کودکی من بود

105 گویی مرا چو در دل شب زادند

106 در من چراغ عشق تو روشن بود

107 چون زلف دایه بر رخ من می ریخت

108 از آن ، نسیم موی تو می آمد

109 برق نگاه من چو بر او می تافت

110 از سوی او به سوی تو می آمد

111 شب ها چو قصه های کهن می گفت

112 در گوش من صدای تو می پیچید

113 چون تار مویی از سر خود می کند

114 گویی که تار موی ترا می چید

115 در بوسه های وحشی شیرنیش

116 طعمی ز بوسه های تو پنهان داشت

117 در گریه های گرم گوارایش

118 اشکی چو آب چشم تو سوزان داشت

119 جفت منی که بسته به من بودی

120 وز من ترا ندیده جدا کردند

121 آنگه چو گریه های مرا دیدند

122 نام ترا دوباره صدا کردند

123 چون غیر او نبود ترا نامی

124 عمری تلاش در پی او کردم

125 بی آنکه هرگزت بتوانم یافت

126 با خواب و با خیال تو خو کردم

127 در هر رخی که رنگ جمالی داشت

128 سیمای آشنای ترا دیدم

129 در هر دلی که چشمه ی عشقی بود

130 تصویر دلربای ترا دیدم

131 اما اگر تو زاده شدی با من

132 پیش من چگونه سفر کردی ؟

133 چون چشم من همیشه ترا می جست

134 از چشم من چگونه حذر کردی ؟

135 امروز ، آفتاب امید من

136 در نیمروز زندگی خویش است

137 حیران به راه رفته فرو مانده

138 اندیشه می کند که چه در پیش است

139 آه ای کسی که دل به تو می بندم

140 ایا تو نیز شاخه ی بی برگی ؟

141 آیا تو ای امید جوان مانده

142 همزاد جاودانه ی من ، مرگی؟

143 چرا ز کوزه ی ماه امشب

144 نمی برون نتراویدست ؟

145 چرا نگاه خدا ، دیگر

146 درین خرابه نکاویدست ؟

147 ستارگان طلایی خشم

148 چرا به باد فنا رفتند ؟

149 پرندگان طلایی بال

150 چرا به کام بلا رفتند ؟

151 چرا درین شب بی فرجام

152 ز هیچ سو نوزد بادی ؟

153 چرا به گوش نیاویزد

154 طنین وحشی فریادی ؟

155 چرا به خاک نریزد نرم

156 غبار سربی بارانی ؟

157 چرا ز خواب نخیزد باز

158 زمین به نعره ی طوفانی ؟

159 زمین و من ، دو تب آلودیم

160 پر از تشنج هذیان ها

161 نهفته در دل ما خاموش

162 لهیب آتش عصیان خا

163 زمین و من ، دو غضبناکیم

164 لب از خروش فروبسته

165 ز گیر و دار عبث ، رنجور

166 ز پیچ و تاب عبث ، خسته

167 تو ای شب ، ای شب بی فریاد

168 تویی که از من و او دوری

169 تو از فشار غضب لالی

170 تو از هجوم حسد کوری

171 تو ای شب ، ای شب بی فریاد

172 تویی که تیره چو کابوسی

173 برو که در تو نمی بینم

174 فروغ شعله ی فانوسی

175 من از تو پیرترم ، ای شب

176 من از تو کورترم ، ای ماه

177 چرا چراغ نمی گیرید

178 مرا به پیچ و خم این راه ؟

179 (اشعار نادر نادرپور)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر