-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چه می گویید ؟
2 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟
3 کجا شهد است ؟ این اشک
4 اشک باغبان پیر رنجور است
5 که شب ها راه پیموده
6 همه شب تا سحر بیدار بوده
7 تاک ها را آب داده
8 پشت را چون چفته های مو دو تا کرده
9 دل هر دانه را از اشک چشمان نور بخشیده
10 تن هر خوشه را با خون دل شاداب پرورده
11 چه می گویید ؟
12 کجا شهد است این آبی که در هر دانه ی شیرین انگور است ؟
13 کجا شهد است ؟ این خون است
14 خون باغبان پیر رنجور است
15 چنین آسان مگیریدش
16 چنین آسان منوشیدش
17 شما هم ای خریداران شعر من
18 اگر در دانه های نازک لفظم
19 و یاد ر خوشه های روشن شعرم
20 شراب و شهد می بینید ، غیر از اشک و خونم نیست
21 کجا شهد است ؟ این اشک است ، این خون است
22 شرابش از کجا خوانید ؟ این مستی نه آن مستی است
23 شما از خون من مستید
24 از خونی که می نوشید
25 از خون دلم مستید
26 مرا هر لفظ ، فریادی است کز دل می کشم بیرون
27 مرا هر شعر دریایی است
28 دریایی است لبریز از شراب خون
29 کجا شهد است این اشکی که در هر دانه ی لفظ است ؟
30 کجا شهد است این خونی که در هر خوشه ی شعر است ؟
31 چنین آسان میفشارید بر هر دانه ی لبها را و بر خوشه دندان را ؟
32 مرا این کاسه ی خون است
33 مرا این ساغر اشک است
34 چنین آسان مگیریدش
35 چنین آسان منوشیدش
36 (اشعار نادر نادرپور)
37 آن شب ، زمین سوخته می نوشید
38 آب از گلوی تشنه ی نودانها
39 وز کوچه ها به گوش نمی آمد
40 جز هایهای زاری بارانها
41 بر لوح آسمان مسین می ریخت
42 طرح کلاغ پر زده ای از بام
43 پلک ستاره ها همه بر هم بود
44 چشم سیاه پنجره ها ، آرام
45 من در اتاق کوچک او بودم
46 بر گردنم حمایل بازویش
47 در هر نفس ، مشام مرا می سوخت
48 عطر بهار تازه ی گیسویش
49 آن شب ، دلی گرفته تر از شب داشت
50 چشمش در آرزوی چراغی بود
51 آن شب ، نسیم بی سر و سامان را
52 گویی ز عشق رفته ، سراغی بود
53 بر شیشه های پنجره می لغزید
54 رگبار قطره های گل اندوده
55 بر شیشه های دیده ی او می ریخت
56 باران اشک های غم آلوده
57 می خواند و می گریست به دلتنگی
58 وز آنچه کرده بود ، پشیمان بود
59 از نیش یادها جگرش می سوخت
60 وین درد را نه چاره ، نه درمان بود
61 س امشب دلم گرفته تر از ابر است
62 چشمم در آرزوی چراغی نیست
63 دانم که در چنین شب نافرجام
64 کس را از آنکه رفته ، سراغی نیست
65 در این اتاق کوچک دربسته
66 می افشرم به سینه خیالش را
67 بیهوده در دلی که پشیمان است
68 می پروردم امید وصالش را
69 امشب ، زمین سوخته می نوشد
70 آب از گلوی تشنه ی نودانها
71 وز کوچه ها به گوش نمی اید
72 جز هایهای زاری بارانها
73 (اشعار نادر نادرپور)
74 پای به زنجیر بسته زخمی پیرم
75 کاین همه درد مرا امید دوا نیست
76 مرهم زخمم که چون شکاف درخت است
77 جز مس جوشان آفتاب خدا نیست
78 نشتر خونریز خارهای پر از زهر
79 می ترکاند حباب زخم تنم را
80 خاک به خون تشنه از دهانه ی این زخم
81 می مکد آهسته شیره ی بدنم را
82 کرکس پیری که آفتابش خوانند
83 بیضه ی چشم مرا شکسته به منقار
84 پنجه فروبرده ام به سینه ی هر سنگ
85 ناخن تیزم شکسته در تن هر خار
86 مانده به کتفم نشانی از خط زنجیر
87 چون به شن تر ، شیاری از تن ماری
88 تا به زمین پاشد آسمان نمک نور
89 برکشد از رخم شانه هام ، دماری
90 من مگر آن دزد آتشم که سرانجام
91 خشم خدایان مرا به شعله ی خود سوخت
92 بر سر این صخره ی شکسته ی تقدیر
93 چارستونم به چارمیخ بلا دوخت
94 بر دل من آرزوی مرگ ، حرام است
95 گرچه به جز مرگ ، چاره ی دگرم نیست
96 بر سرم ای سرنوشت ! کرکس پیری است
97 طعمه ی او غیر پاره ی جگرم نیست
98 موم تنم در آفتاب بسوزان
99 مغز سرم را به کرکسان هوا ده
100 آب دو چشم مرا بر آتش دل ریز
101 خاک وجود مرا به باده فنا ده
102 (اشعار نادر نادرپور)
103 گهواره ی دو چشم سیاه تو
104 آرامگاه کودکی من بود
105 گویی مرا چو در دل شب زادند
106 در من چراغ عشق تو روشن بود
107 چون زلف دایه بر رخ من می ریخت
108 از آن ، نسیم موی تو می آمد
109 برق نگاه من چو بر او می تافت
110 از سوی او به سوی تو می آمد
111 شب ها چو قصه های کهن می گفت
112 در گوش من صدای تو می پیچید
113 چون تار مویی از سر خود می کند
114 گویی که تار موی ترا می چید
115 در بوسه های وحشی شیرنیش
116 طعمی ز بوسه های تو پنهان داشت
117 در گریه های گرم گوارایش
118 اشکی چو آب چشم تو سوزان داشت
119 جفت منی که بسته به من بودی
120 وز من ترا ندیده جدا کردند
121 آنگه چو گریه های مرا دیدند
122 نام ترا دوباره صدا کردند
123 چون غیر او نبود ترا نامی
124 عمری تلاش در پی او کردم
125 بی آنکه هرگزت بتوانم یافت
126 با خواب و با خیال تو خو کردم
127 در هر رخی که رنگ جمالی داشت
128 سیمای آشنای ترا دیدم
129 در هر دلی که چشمه ی عشقی بود
130 تصویر دلربای ترا دیدم
131 اما اگر تو زاده شدی با من
132 پیش من چگونه سفر کردی ؟
133 چون چشم من همیشه ترا می جست
134 از چشم من چگونه حذر کردی ؟
135 امروز ، آفتاب امید من
136 در نیمروز زندگی خویش است
137 حیران به راه رفته فرو مانده
138 اندیشه می کند که چه در پیش است
139 آه ای کسی که دل به تو می بندم
140 ایا تو نیز شاخه ی بی برگی ؟
141 آیا تو ای امید جوان مانده
142 همزاد جاودانه ی من ، مرگی؟
143 چرا ز کوزه ی ماه امشب
144 نمی برون نتراویدست ؟
145 چرا نگاه خدا ، دیگر
146 درین خرابه نکاویدست ؟
147 ستارگان طلایی خشم
148 چرا به باد فنا رفتند ؟
149 پرندگان طلایی بال
150 چرا به کام بلا رفتند ؟
151 چرا درین شب بی فرجام
152 ز هیچ سو نوزد بادی ؟
153 چرا به گوش نیاویزد
154 طنین وحشی فریادی ؟
155 چرا به خاک نریزد نرم
156 غبار سربی بارانی ؟
157 چرا ز خواب نخیزد باز
158 زمین به نعره ی طوفانی ؟
159 زمین و من ، دو تب آلودیم
160 پر از تشنج هذیان ها
161 نهفته در دل ما خاموش
162 لهیب آتش عصیان خا
163 زمین و من ، دو غضبناکیم
164 لب از خروش فروبسته
165 ز گیر و دار عبث ، رنجور
166 ز پیچ و تاب عبث ، خسته
167 تو ای شب ، ای شب بی فریاد
168 تویی که از من و او دوری
169 تو از فشار غضب لالی
170 تو از هجوم حسد کوری
171 تو ای شب ، ای شب بی فریاد
172 تویی که تیره چو کابوسی
173 برو که در تو نمی بینم
174 فروغ شعله ی فانوسی
175 من از تو پیرترم ، ای شب
176 من از تو کورترم ، ای ماه
177 چرا چراغ نمی گیرید
178 مرا به پیچ و خم این راه ؟
179 (اشعار نادر نادرپور)