-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم های تو دریچه های دریا را
2 پلك چون باز ز هم كنند بگشایند
3 سبزگون مزرع بیكرانه رویا را
4 صف مژگان چو به هم زنند بزدایند
5 بی تو گاهمم به پیاده روی شب تنها
6 بی نفس های تو عطر شب فراموشم
7 سایه ام تشنه سایه بان اندامت
8 به تن راه كشد حریم آغوشم
9 بی من آنجا نگهت به سوی كه راند
10 پیك خاموش همه ملال خاطر را ؟
11 واژه ها از لب تو سوی كه پر گیرند ؟
12 ای نسیم نفست نوازش رویا
13 ترك آرام تو با تو توسن نارام
14 لحظه ها را چو مذاب سرب در من بست
15 جاده در حلقه مات اشك من لرزید
16 در نگاهت نگهم چو شاخ تر بشكست
17 چشم جوشان تو با كبود خود می ریخت
18 از طلایی دل تو فسانه صد راز
19 مانده در سینه چو سرزمین نامسكون
20 دست ناخورده پر از ذخیره ناباز
21 رفتی و نام تو را برهنه پوشیده ست
22 همه شب ذهن من از گریز تو بی تاب
23 بیم عریانی اش آرزوی دیداراست
24 پیش یادت غم من ستایش محراب
25 باز خواهم كه سحر به بالشم ریزد
26 كاكل كوچك تو طلای آشفته
27 بوی خواب شب و عطر صبح بیداری
28 سر كند در دل ما سرود ناگفته
29 باز گرد از ره باز تا ز سر گیریم
30 قصه كهنه كوچه ها و شب ها را
31 پلك بگشای به روی من كه بگشایند
32 چشمهای تو دریچه های دریا را
33 بیراهه زند خنده به گامی كه نه با خویش
34 با نقش اطاعت كه به هر بوته نشاند
35 خویش دگرش باز دگر سوی بخواند
36 این چهره كه با جلوه هر سنگ شود دور
37 در جلد كدامین تن بی جان شود آرام ؟
38 با من به گریز است
39 و نه پیدایش مقصود
40 با من به عتاب است و نه پیدایش پیغام
41 تنها نه بر این جاده زند نقش
42 در بیراهه های خوابم بندد تصویر
43 در رویا های پنهانم دائم پیدا
44 در صافی های آب و آیینه زنجیر
45 از اوج نگاهش پیوسته در من
46 خورشیدی شب ها بر فكرم تابیده ست
47 و ز پرواز گامش پیوسته با من
48 آژنگ ایامی خاكسترگون
49 بر سیمای بخت پیرم خوابیده ست
50 گامی كه نه با خویش ز هر خنده بیراه
51 عصیان طلبد دست برون آرد از درد
52 تا جلد تهی پر كند از جلوه تصویر
53 تا فاصله را نوشد با یك جست
54 اما عطش فاصله دیگر را
55 می ریزد در پیش چشمش تصویر
56 از چهره برخیزد بانگی ویران
57 در بیراهه می پیچد چون دودی تار
58 اومی بیند خود را با صوتی در اعماق
59 او می بیند خود را با بانگی طعن آزار
60 برمی دارد فریاد اما فریادی نه
61 بردارد آواز اما حلقومش خالیست
62 در خالی های آوازش گوید : برگرد
63 بانگی گم بر لبهایش ساكن : ای من ! ایست
64 از چهره اما بانگی ویران باز
65 در بیراهه پیچد چون دودی تار
66 از سویی پاسخ آید : بگریزم بگذار
67 وز سویی دیگر باز این تكرار بگذار
68 بگذار كه در خلوت تاریكی شب ها
69 آواره چو سگ بر لب یك جوی بمیرم
70 چون اختر لرزنده سحر رنگ ببازم
71 باز از دل یك شام سیه زنگ بگیرم
72 بگذار چو موجی كه ز طوفا ن خبر آرد
73 آشفته سر خویش به هر سنگ بكوبم
74 پر گیرم و از پهنه پروا بگریزم
75 تا شیشه هر نام به هر ننگ بكوبم
76 یا عریانم بگذار از رنگ و از پرده
77 تن را بی من كن من را بیگانه با خویت
78 یا افشان شو بر خاكی كه افشاندت چون سرو
79 خاكستر شو تا چون شعله گردم گیسویت
80 هر بوته اطاعت برد از گام
81 گامی كه نه با خویش
82 گامی كه فرو در گل تردید