لحظه‌ای خاموش از اخوان ثالث اشعار پراکنده 77

اخوان ثالث

آثار اخوان ثالث

اخوان ثالث

لحظه‌ای خاموش ماند، آنگاه

1 لحظه‌ای خاموش ماند، آنگاه

2 باز دیگر سیب سرخی را که در کف داشت

3 به هوا انداخت

4 سیب چندی گشت و باز آمد

5 سیب را بویید

6 گفت

7 گپ زدن از آبیاریها و از پیوندها کافی ست

8 خوب

9 تو چه می‌گویی؟

10 آه

11 چه بگویم؟ هیچ

12 سبز و رنگین جامه‌ای گلبفت بر تن داشت

13 دامن سیرابش از موج طراوت مثل دریا بود

14 از شکوفه‌های گیلاس و هلو طوق خوش آهنگی به گردن داشت

15 پرده‌ای طناز بود از مخملی گه خواب گه بیدار

16 با حریری که به آرامی وزیدن داشت

17 روح باغ شاد همسایه

18 مست و شیرین می‌خرامید و سخن می‌گفت

19 و حدیث مهربانش روی با من داشت

20 من نهادم سر به نردهٔ آهن باغش

21 که مرا از او جدا می‌کرد

22 و نگاهم مثل پروانه

23 در فضای باغ او می‌گشت

24 گشتن غمگین پری در باغ افسانه

25 او به چشم من نگاهی کرد

26 دید اشکم را

27 گفت

28 ها، چه خوب آمد به یادم گریه هم کاری است

29 گاه این پیوند با اشک است، یا نفرین

30 گاه با شوق است، یا لبخند

31 یا اسف یا کین

32 و آنچه زینسان، لیک باید باشد این پیوند

33 بار دیگر سیب را بویید و ساکت ماند

34 من نگاهم را چو مرغی مرده سوی باغ خود بردم

35 آه

36 خامشی بهتر

37 ورنه من باید چه می‌گفتم به او، باید چه می‌گفتم؟

38 گر چه خاموشی سر آغاز فراموشی است

39 خامشی بهتر

40 گاه نیز آن بایدی پیوند کو می‌گفت خاموشی ست

41 چه بگویم؟ هیچ

42 جوی خشکیده ست و از بس تشنگی دیگر

43 بر لب جو بوته‌های بار هنگ و پونه و خطمی

44 خوابشان برده ست

45 با تن بی خویشتن، گویی که در رویا

46 می بردشان آب،‌ شاید نیز

47 آبشان برده ست

48 به عزای عاجلتی بی نجابت باغ

49 بعد از آنکه رفته باشی جاودان بر باد

50 هر چه هر جا ابر خشم از اشک نفرت باد آبستن

51 همچو ابر حسرت خاموشبار من

52 ای درختان عقیم ریشه‌تان در خاک‌های هرزگی مستور

53 یک جاودانه ی ارجمند از هیچ جاتان رست نتواند

54 ای گروهی برگ چرکین تار چرکین بود

55 یادگار خشکسالی‌های گرد آلود

56 هیچ بارانی شما را شست نتواند

57 بر زمین افتاده پخشیده ست

58 دست و پا گسترده تا هر جا

59 از کجا؟

60 کی؟

61 کس نمی‌داند

62 و نمی‌داند چرا حتی

63 سال‌ها زین پیش

64 این غم آور وحشت منفور را خیام پرسیده ست

65 وز محیط فضل و شمع خلوت اصحاب هم هرگز

66 هیچ جز بیهوده نشنیده ست

67 کس نداند کی فتاده بر زمین این خلط گندیده

68 وز کدامین سینهٔ بیمار

69 عنکبوتی پیر را ماند، شکم پر زهر و پر احشا

70 مانده، مسکین، زیر پای عابری گمنام و نابینا

71 پخش مرده بر زمین، هموار

72 دیگر آیا هیچ

73 کرمکی در هیچ حالی از دگردیسی

74 به چنین پیسی

75 تواند بود؟

76 من پرسم

77 کیست تا پاسخ بگوید

78 از محیط فضل خلوت یا شلوغی

79 کیست؟

80 چیست؟

81 من می‌پرسم

82 این بیهوده

83 ای تاریک ترس آور

84 چیست؟

85 (اشعار مهدی اخوان ثالث)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر