-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 پنهان نمی کنم
2 خانم ها
3 آقایان
4 من نیز می دانم که میوه
5 در سوگواری طعم ندارد
6 حرف اگر بزنیم
7 حرف آوازهایی ست
8 که زیر باران هم
9 می توان خواند
10 قلب من گواه بر تو دارد
11 دشوار است
12 فراموشی لبخند تو …
13 “احمدرضا احمدی”
14 انبوهی از این بعد از ظهرهای جمعه را
15 به یاد دارم که در غروب آنها
16 در خیابان
17 از تنهایی گریستیم
18 ما نه آواره بودیم، نه غریب
19 اما این بعد از ظهرهای جمعه
20 پایان و تمامی نداشت
21 میگفتند از کودکی به ما
22 که زمان باز نمیگردد
23 اما نمیدانم چرا
24 این بعد از ظهرهای جمعه باز میگشتند
25 اتاق فرسوده است
26 آینده کدر شد
27 صورت من کو ؟
28 من با این صورت
29 عاشق شدم
30 امتحان دادم
31 قبول شدم
32 ساز شنیدم
33 دشنام دادم
34 دشنام شنیدم
35 گرسنه شدم
36 باران خوردم
37 سیر شدم
38 رنگ شناختم
39 رنگ باختم
40 سفید شدم
41 خوابیدم
42 بیدارشدم
43 مادرم را صدا کردم
44 تو را صدا کردم
45 جواب دادم
46 خواب رفتم
47 عینک زدم
48 سفر رفتم
49 غم داشتم
50 ماندم
51 آمدم
52 در آینه نگاه کردم
53 سفر رفتم
54 گلدان را آب دادم
55 ماهی را نان دادم
56 می دانستم صورت من
57 صورت توست
58 سه دقیقه مانده به ساعت چهار
59 آینه کدر شد
60 هراس ندارم
61 آهسته در باز شد
62 زنی در آستانه ی در نشست
63 آینه کدورت داشت
64 به صورتم نگاه کرد
65 می خواست خودش را
66 در آینه ببیند
67 مرا باور کرد
68 مرا صدا کرد
69 می خواستم از دور کسی مرا ببیند
70 تا برای دیگران بگوید
71 تا کدر شدن آینه
72 من لبخند داشتم
73 زن ساکت زن صبور
74 با سکوت ابریشمی
75 از طلوع
76 صبح از فنجان قهوه
77 برمیخاست
78 آماده بودم
79 در صبح
80 برای ریختن باران
81 در لیوان گریه کنم
82 از شما هراس ندارم
83 که به من تو بگویید
84 فقط صورتم را به دیگران بگویید
85 که لبخند داشت
86 لبم سفیدی بود
87 باغ ندارم
88 خانه ندارم
89 رویا ندارم
90 خواب دارم
91 عشق دارم
92 نان دارم
93 اطلسی دارم
94 حافظه دارم
95 خستگی دارم
96 سردی دارم
97 گرمی دارم
98 مادر دارم
99 قلب دارم
100 دوست دارم
101 یک چمدان دارم
102 یک سفر دارم
103 یک پاییز دارم
104 یک شوخی دارم
105 لباسهای من کهنه نیست
106 ولی در چمدان بسته نمی شود
107 یک تکه قالی دارم
108 آسمان نیست
109 ابری است
110 آبی است
111 فرهنگ لغت دارم
112 دوازده جلد است
113 مولف مرده است
114 یک پرتقال دارم
115 برای تو
116 عینک دارم
117 شیشه ندارد
118 نه سفید نه سیاه
119 برای
120 چهارفصل است
121 یک لیوان از باران دارم
122 ناتمام است
123 شکسته است
124 یک جفت جوراب آبی دارم
125 دریا را دوست دارم
126 کار نمی کند
127 سه دقیقه مانده به چهار را
128 نشان می دهد
129 اگر آینه را بشکند
130 اگر گل نیلوفر دهد
131 اگر میوه دهد
132 اگر حرمت مادرم را
133 با چادر سیاه بداند
134 اگر شمعدانی در آینه
135 کوچک تر شود
136 من کوچک می شدم
137 مرا نکاوید
138 مرا بکارید
139 من اکنون بذری درستکار گشتهام
140 مرا بر الوارهای نور ببندید
141 از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید
142 گوشهایم را بگذارید
143 تا در میان گلبرگهای صدا پاسداری کنند
144 چشمانم را گلمیخ کنید
145 و بر هر دیواری
146 که در انتظار یادگاری کودکیست بیاویزید
147 در سینهام بذر مهر بپاشید
148 تا کودکان خسته از الفبا
149 در مرغزارهایم بازی کنند.
150 مرا نکاوید
151 واژه بودم
152 زنجیر کلمات گشتم
153 سخنی نوشتم که دیگران
154 با آرامش بخوانند
155 من اکنون بذری درستکار گشتهام
156 مرا بکارید
157 در زمینی استوار جایم دهید
158 نه در جنگلی که زیر سایهی درختان معیوب باشم
159 جای من در کنار پنجرههاست.
160 از پشت شیشه های مه آلود با من حرف می زدی
161 صورتت را نمی دیدم
162 به شیشه های مه آلود نگاه کردم
163 بخار شیشه ها آب شده بود
164 شفاف بودند ، اما تو نبودی
165 صدای تو را از دور می شنیدم
166 تو در باران راه می رفتی
167 تو تنها در باران زیر یک چتر به انتهای خیابان رفتی
168 از یک پنجره در باران صدای ویلن سل شنیده می شد
169 سرد بود
170 به خانه آمدم
171 پشت پنجره تا صبح باران می بارید
172 از حدس و گمان های تو ویران نمی شوم
173 مرا نام تو کفایت می کند
174 تا در سرما و بوران
175 زمان و هفته را نفی کنم
176 مرا
177 که می دانی
178 نه قایق است، نه پارو
179 بر تو خجسته باشد
180 گیلاس هایی را
181 که بر گیسوان آویخته ای
182 تو صبر داری
183 تا خواب من پایان پذیرد
184 تا به دیدار من آیی.
185 صبح است
186 سبو را از اب پر کرده ام
187 کتاب ها را با شراب شسته ام
188 می دانستم تو کتاب های سفید را دوست داری
189 و پارچه های آغشته به ابر را
190 به تو تعارف می کنم.
191 بی گمان
192 سبدهایی از ماهیان دریا را
193 بر دوش دارم
194 به کنار تو می آیم
195 نام دریا را فراموش کرده ام
196 یاد جوانی و گل های پامچال
197 مرا کفایت می کند
198 به سوی دریا می روم
199 دوباره دریا را به یاد می آورم
200 …
201 من راه خانه ی تو را گم کرده ام
202 در کنار دریا می مانم
203 سالیان است
204 که من قطره قطره
205 دریا را از یاد می برم
206 راستی
207 پارچه های آغشته به دریا را
208 در ستایش ابر
209 در خانه ی تو گم می کنم
210 راستی
211 خانه ی تو در بیداری کجاست؟
212 “احمدرضا احمدی”
213 از کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)
214 دفتر: یک منظومه دیریاب در برف و باران یافت شد / 1380
215 دست تو
216 چه قدر تاخیر دارد
217 وقتی که چای گرم می شود
218 و تو
219 چای سرد را تعارف می کنی
220 دو سه ماه دیگر این اطلسی
221 که تو کاشته ای
222 گل می
223 دهد
224 من به ساعت نگاه می کنم
225 تو می میری
226 شمع روشن را به اتاق آوردند
227 اطلسی گل داده است
228 قطار در سپیده دم
229 کنار اطلسی منتظر تو
230 در باد ایستاده است
231 گل اطلسی بر سینه تو بود
232 وقتی تو را
233 برای دفن می بردند
234 هنگام که تو مرده بودی
235 آدم به گل خفته بود
236 هنگام که تو مرده بودی
237 یاران به عشق و عطر
238 مانده بودند
239 همه ی ما را دعوت کردند
240 تا در آن عکس یادگاری باشیم
241 عکاس سراغ تو را گرفت
242 من بودم
243 تو نبودی
244 تو مرده بودی
245 عکاس از همه ی ما بدون تو
246 عکس یادگاری گرفت
247 عکس را چاپ کردند
248 آوردند
249 در همه ی عکس فقط یک شاخه اطلسی
250 و دو دست
251 از جوانی تو
252 در شهرستان
253 دیده می شد
254 ما همه در عکس سیاه بودیم
255 عاشقان به طعنه
256 روز جمعه را صدا میکنند
257 صدای عاشقان را میشنوم
258 در انتهای کوچهی بنبست
259 به عاشقان میرسم
260 مهمانان در هنگام خداحافظی
261 می گویند : عاشقان در یک غروب آدینه
262 به خواب رفتند
263 هنوز کسی آن ها را
264 بیدار نکرده است
265 چهرهام را در آینه دفن میکنم
266 امروز جمعه است
267 حقیقت دارد
268 تو را دوست دارم
269 در این باران
270 می خواستم تو
271 در انتهای خیابان نشسته
272 باشی
273 من عبور کنم
274 سلام کنم
275 لبخند تو
276 را در باران
277 می خواستم
278 می خواهم
279 تمام لغاتی را که می دانم برای تو
280 به دریا بریزم
281 دوباره متولد شوم
282 دنیا را ببینم
283 رنگ کاج را ندانم
284 نامم را فراموش کنم
285 دوباره در آینه نگاه کنم
286 ندانم پیراهن دارم
287 کلمات دیروز را
288 امروز نگویم
289 خانه را برای تو آماتده کنم
290 برای تو یک چمدان بخرم
291 تو معنی سفر را از من بپرسی
292 لغات تازه را از دریا صید کنم
293 لغات را شستشو دهم
294 آنقدر بمیرم
295 تا زنده شوم
296 از هر لیوانی که آب نوشیدم
297 طعم لبان تو و پاییزی
298 که تو در آن به جا ماندی به یادم بود
299 فراموشی پس از فراموشی
300 اما
301 چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن
302 گم شدی در خانه مانده بود
303 ما سرانجام توانستیم
304 پاییز را از تقویم جدا کنیم
305 اما
306 طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها
307 حک شده بود
308 لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم
309 کنار گندم ها دفن کردم
310 زود به خانه آمدم
311 تو در آستانه در ایستاده بودی
312 تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی
313 گیسوان تو سفید
314 اما لبان تو هنوز جوان بود.
315 هر دارو که علاج بود
316 در خانه داشتم
317 اما تنم در باد
318 به تماشای غزلهای آخر می رفت
319 امروز را بی تو خفتم
320 فردا که خاک را به باد بسپارند
321 تو را
322 یافته ام
323 مگر تو نسیم ابر بودی
324 که تو را در باران گم کردم ؟
325 تمام دست تو روز است
326 و چهرهات گرما
327 نه سکوت دعوت میکند
328 و نه دیر است
329 دیگر باید حضور داشت
330 در روز
331 در خبر
332 در رگ
333 و در مرگ…
334 از عشق
335 اگر به زبان آمدیم فصلی را باید
336 برای خود صدا کنیم
337 تصنیفها را بخوانیم
338 که دیگر زخمهامان بوی بهار گرفت.
339 بمان:
340 که برگ خانهام را به خواب دادهای
341 فندق بهارم را به باد
342 و رنگ چشمانم را به آب.
343 تفنگی که اکنون تفنگ نیست،
344 و گلولهیی که در قصهها
345 عتیقه شده است
346 روبروی کبوتران
347 تشنگی پرندگان را دارد.
348 “احمدرضا احمدی”
349 از حدس و گمانهای تو ویران نمیشوم
350 مرا نام تو کفایت میکند
351 تا در سرما و بوران
352 زمان و هفته را نفی کنم
353 مرا
354 که میدانی
355 نه قایق است، نه پارو
356 بر تو خجسته باشد
357 گیلاسهایی را
358 که بر گیسوان آویختهای
359 تو صبر داری
360 تا خواب من پایان پذیرد
361 تا به دیدار من آیی
362 این تازه نیست
363 قدیمی است
364 دو نفر
365 همه نیستند
366 همیشه نیستند
367 خویش اند
368 و حس و حدسشان برای حادثه نزدیک
369 حدس دور دارند
370 برادر نیستند
371 که من بودم
372 تو نبودی
373 یا نمی دانم
374 شاید جوان بودم
375 شما جوان بودید
376 تو پیر بودی
377 کبوتران را دانه ندادم
378 یک تکه آسمان را خوب حفظ کردیم
379 که وقتی تو نبودی
380 بتوانیم از حفظ بخوانیم
381 این برای آن روزها کافی بود
382 دوستت دارم …
383 باید در چشمان نگریست،
384 یا در گوشها گفت؟
385 جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود
386 و مروارید چشمانت
387 دلیل بود؟
388 در عصر یک پاییز
389 در اتوبوس بودیم
390 دورمان دیوار شیشهای سبز …
391 سبزی شیشهها، زرد پاییز را
392 سبز خرم کرده بود.
393 از سبزی برگها بهار به اتوبوس نشست.
394 بیرون خزان در کار بود.
395 نمیدانستم در بهار درون باید گفت؟
396 یا در خزان برون؟
397 من و بهار پیاده شدیم
398 بهار در خیابان محو شد
399 پاییز در کنارم راه میآمد.
400 “احمدرضا احمدی”
401 از مجموعه: “روزنامهی شیشهای”
402 کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)
403 / نشر نیماژ / چاپ اول زمستان 92
404 چه سرگردان است این عشق
405 که باید نشانی اش را
406 از کوچه های بن بست گرفت
407 چه حدیثی است عشق
408 که نمی پوسد و افسرده نیست
409 حتی آن هنگام
410 که
411 از آسمان به خانه آوار
412 شود
413 ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ
414 ﺁﻭﺍﺭﻩﺗﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻧﺪ
415 ﺑﺮ ﺑﺎﺩ
416 ﺑﺮ ﺩﺭ
417 ﺑﺮ ﺧﻮﺩ
418 ﺑﺮ ﺣﺴﺮﺕ
419 ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﻟﺐ
420 ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ
421 ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ
422 ﭘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ
423 ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ
424 ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ
425 ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﺪ …
426 “ﺍﺣﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ”
427 شهری فریاد میزند:
428 آری
429 کبوتری تنها
430 به کنار برج کهنه میرسد
431 میگوید:
432 نه.
433 بهار، از تنهایی، زبانی دیگر دارد
434 گل ساعت
435 مرگ روزها و اطلسی ها را
436 میگوید
437 این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟
438 که آواز
439 در پشت دروازههای گمان
440 خواهد مرد
441 تو با خواب به شهر درآ
442 تا آواز در چشمانت مخفی باشد.
443 ما که از دیروز گرم اتاقهای استوایی آمدهایم
444 قرارمان
445 در آوازهای صبح است.
446 فرصتی بخواهید
447 تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه
448 شانه بزنید
449 فرصتی بخواهید
450 که مخفی ترین نام خود را
451 که خون شما را صورتی می کند
452 از
453 رود بزرگ بپرسید
454 به نام آن اسب
455 به نام آن بیابان
456 شما فرصت دارید
457 تا چیدن گندم ها
458 تا زرد شدن کامل گندم ها
459 عاشق شوید
460 فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر
461 نگویید
462 گندم ها زرد شدند
463 گندم ها چیده شدند
464 نان گرم آماده است
465 ولی
466 شما کنار
467 بوته های زرد ذرت باشید
468 آب را در کوزه بریزید
469 کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ
470 بگذارید
471 ما
472 شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ
473 دوست داریم