پنهان نمی از احمدرضا احمدی اشعار پراکنده 12

احمدرضا احمدی

آثار احمدرضا احمدی

احمدرضا احمدی

پنهان نمی کنم

1 پنهان نمی کنم

2 خانم ها

3 آقایان

4 من نیز می دانم که میوه

5 در سوگواری طعم ندارد

6 حرف اگر بزنیم

7 حرف آوازهایی ست

8 که زیر باران هم

9 می توان خواند

10 قلب من گواه بر تو دارد

11 دشوار است

12 فراموشی لبخند تو …

13 “احمدرضا احمدی”

14 انبوهی از این بعد از ظهرهای جمعه را

15 به یاد دارم که در غروب آنها

16 در خیابان

17 از تنهایی گریستیم

18 ما نه آواره بودیم، نه غریب

19 اما این بعد از ظهرهای جمعه

20 پایان و تمامی نداشت

21 می‌گفتند از کودکی به ما

22 که زمان باز نمی‌گردد

23 اما نمی‌دانم چرا

24 این بعد از ظهرهای جمعه باز می‌گشتند

25 اتاق فرسوده است

26 آینده کدر شد

27 صورت من کو ؟

28 من با این صورت

29 عاشق شدم

30 امتحان دادم

31 قبول شدم

32 ساز شنیدم

33 دشنام دادم

34 دشنام شنیدم

35 گرسنه شدم

36 باران خوردم

37 سیر شدم

38 رنگ شناختم

39 رنگ باختم

40 سفید شدم

41 خوابیدم

42 بیدارشدم

43 مادرم را صدا کردم

44 تو را صدا کردم

45 جواب دادم

46 خواب رفتم

47 عینک زدم

48 سفر رفتم

49 غم داشتم

50 ماندم

51 آمدم

52 در آینه نگاه کردم

53 سفر رفتم

54 گلدان را آب دادم

55 ماهی را نان دادم

56 می دانستم صورت من

57 صورت توست

58 سه دقیقه مانده به ساعت چهار

59 آینه کدر شد

60 هراس ندارم

61 آهسته در باز شد

62 زنی در آستانه ی در نشست

63 آینه کدورت داشت

64 به صورتم نگاه کرد

65 می خواست خودش را

66 در آینه ببیند

67 مرا باور کرد

68 مرا صدا کرد

69 می خواستم از دور کسی مرا ببیند

70 تا برای دیگران بگوید

71 تا کدر شدن آینه

72 من لبخند داشتم

73 زن ساکت زن صبور

74 با سکوت ابریشمی

75 از طلوع

76 صبح از فنجان قهوه

77 برمیخاست

78 آماده بودم

79 در صبح

80 برای ریختن باران

81 در لیوان گریه کنم

82 از شما هراس ندارم

83 که به من تو بگویید

84 فقط صورتم را به دیگران بگویید

85 که لبخند داشت

86 لبم سفیدی بود

87 باغ ندارم

88 خانه ندارم

89 رویا ندارم

90 خواب دارم

91 عشق دارم

92 نان دارم

93 اطلسی دارم

94 حافظه دارم

95 خستگی دارم

96 سردی دارم

97 گرمی دارم

98 مادر دارم

99 قلب دارم

100 دوست دارم

101 یک چمدان دارم

102 یک سفر دارم

103 یک پاییز دارم

104 یک شوخی دارم

105 لباسهای من کهنه نیست

106 ولی در چمدان بسته نمی شود

107 یک تکه قالی دارم

108 آسمان نیست

109 ابری است

110 آبی است

111 فرهنگ لغت دارم

112 دوازده جلد است

113 مولف مرده است

114 یک پرتقال دارم

115 برای تو

116 عینک دارم

117 شیشه ندارد

118 نه سفید نه سیاه

119 برای

120 چهارفصل است

121 یک لیوان از باران دارم

122 ناتمام است

123 شکسته است

124 یک جفت جوراب آبی دارم

125 دریا را دوست دارم

126 کار نمی کند

127 سه دقیقه مانده به چهار را

128 نشان می دهد

129 اگر آینه را بشکند

130 اگر گل نیلوفر دهد

131 اگر میوه دهد

132 اگر حرمت مادرم را

133 با چادر سیاه بداند

134 اگر شمعدانی در آینه

135 کوچک تر شود

136 من کوچک می شدم

137 مرا نکاوید

138 مرا بکارید

139 من اکنون بذری درستکار گشته‌ام

140 مرا بر الوارهای نور ببندید

141 از انگشتانم برای کودکان مداد رنگی بسازید

142 گوش‌هایم را بگذارید

143 تا در میان گلبرگ‌های صدا پاسداری کنند

144 چشمانم را گل‌میخ کنید

145 و بر هر دیواری

146 که در انتظار یادگاری کودکی‌ست بیاویزید

147 در سینه‌ام بذر مهر بپاشید

148 تا کودکان خسته از الفبا

149 در مرغزارهایم بازی کنند.

150 مرا نکاوید

151 واژه بودم

152 زنجیر کلمات گشتم

153 سخنی نوشتم که دیگران

154 با آرامش بخوانند

155 من اکنون بذری درستکار گشته‌ام

156 مرا بکارید

157 در زمینی استوار جایم دهید

158 نه در جنگلی که زیر سایه‌ی درختان معیوب باشم

159 جای من در کنار پنجره‌هاست.

160 از پشت شیشه های مه آلود با من حرف می زدی

161 صورتت را نمی دیدم

162 به شیشه های مه آلود نگاه کردم

163 بخار شیشه ها آب شده بود

164 شفاف بودند ، اما تو نبودی

165 صدای تو را از دور می شنیدم

166 تو در باران راه می رفتی

167 تو تنها در باران زیر یک چتر به انتهای خیابان رفتی

168 از یک پنجره در باران صدای ویلن سل شنیده می شد

169 سرد بود

170 به خانه آمدم

171 پشت پنجره تا صبح باران می بارید

172 از حدس و گمان های تو ویران نمی شوم

173 مرا نام تو کفایت می کند

174 تا در سرما و بوران

175 زمان و هفته را نفی کنم

176 مرا

177 که می دانی

178 نه قایق است، نه پارو

179 بر تو خجسته باشد

180 گیلاس هایی را

181 که بر گیسوان آویخته ای

182 تو صبر داری

183 تا خواب من پایان پذیرد

184 تا به دیدار من آیی.

185 صبح است

186 سبو را از اب پر کرده ام

187 کتاب ها را با شراب شسته ام

188 می دانستم تو کتاب های سفید را دوست داری

189 و پارچه های آغشته به ابر را

190 به تو تعارف می کنم.

191 بی گمان

192 سبدهایی از ماهیان دریا را

193 بر دوش دارم

194 به کنار تو می آیم

195 نام دریا را فراموش کرده ام

196 یاد جوانی و گل های پامچال

197 مرا کفایت می کند

198 به سوی دریا می روم

199 دوباره دریا را به یاد می آورم

200

201 من راه خانه ی تو را گم کرده ام

202 در کنار دریا می مانم

203 سالیان است

204 که من قطره قطره

205 دریا را از یاد می برم

206 راستی

207 پارچه های آغشته به دریا را

208 در ستایش ابر

209 در خانه ی تو گم می کنم

210 راستی

211 خانه ی تو در بیداری کجاست؟

212 “احمدرضا احمدی”

213 از کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)

214 دفتر: یک منظومه دیریاب در برف و باران یافت شد / 1380

215 دست تو

216 چه قدر تاخیر دارد

217 وقتی که چای گرم می شود

218 و تو

219 چای سرد را تعارف می کنی

220 دو سه ماه دیگر این اطلسی

221 که تو کاشته ای

222 گل می

223 دهد

224 من به ساعت نگاه می کنم

225 تو می میری

226 شمع روشن را به اتاق آوردند

227 اطلسی گل داده است

228 قطار در سپیده دم

229 کنار اطلسی منتظر تو

230 در باد ایستاده است

231 گل اطلسی بر سینه تو بود

232 وقتی تو را

233 برای دفن می بردند

234 هنگام که تو مرده بودی

235 آدم به گل خفته بود

236 هنگام که تو مرده بودی

237 یاران به عشق و عطر

238 مانده بودند

239 همه ی ما را دعوت کردند

240 تا در آن عکس یادگاری باشیم

241 عکاس سراغ تو را گرفت

242 من بودم

243 تو نبودی

244 تو مرده بودی

245 عکاس از همه ی ما بدون تو

246 عکس یادگاری گرفت

247 عکس را چاپ کردند

248 آوردند

249 در همه ی عکس فقط یک شاخه اطلسی

250 و دو دست

251 از جوانی تو

252 در شهرستان

253 دیده می شد

254 ما همه در عکس سیاه بودیم

255 عاشقان به طعنه

256 روز جمعه را صدا می‌کنند

257 صدای عاشقان را می‌شنوم

258 در انتهای کوچه‌ی بن‌بست

259 به عاشقان می‌رسم

260 مهمانان در هنگام خداحافظی

261 می گویند : عاشقان در یک غروب آدینه

262 به خواب رفتند

263 هنوز کسی آن ها را

264 بیدار نکرده است

265 چهره‌ام را در آینه دفن می‌کنم

266 امروز جمعه است

267 حقیقت دارد

268 تو را دوست دارم

269 در این باران

270 می خواستم تو

271 در انتهای خیابان نشسته

272 باشی

273 من عبور کنم

274 سلام کنم

275 لبخند تو

276 را در باران

277 می خواستم

278 می خواهم

279 تمام لغاتی را که می دانم برای تو

280 به دریا بریزم

281 دوباره متولد شوم

282 دنیا را ببینم

283 رنگ کاج را ندانم

284 نامم را فراموش کنم

285 دوباره در آینه نگاه کنم

286 ندانم پیراهن دارم

287 کلمات دیروز را

288 امروز نگویم

289 خانه را برای تو آماتده کنم

290 برای تو یک چمدان بخرم

291 تو معنی سفر را از من بپرسی

292 لغات تازه را از دریا صید کنم

293 لغات را شستشو دهم

294 آنقدر بمیرم

295 تا زنده شوم

296 از هر لیوانی که آب نوشیدم

297 طعم لبان تو و پاییزی

298 که تو در آن به جا ماندی به یادم بود

299 فراموشی پس از فراموشی

300 اما

301 چرا طعم لبان تو و پاییزی که تو در آن

302 گم شدی در خانه مانده بود

303 ما سرانجام توانستیم

304 پاییز را از تقویم جدا کنیم

305 اما

306 طعم لبان تو بر همه ی لیوان ها و بشقاب ها

307 حک شده بود

308 لیوان ها و بشقاب ها را از خانه بیرون بردم

309 کنار گندم ها دفن کردم

310 زود به خانه آمدم

311 تو در آستانه در ایستاده بودی

312 تو در محاصره ی لیوان ها و بشقاب ها مانده بودی

313 گیسوان تو سفید

314 اما لبان تو هنوز جوان بود.

315 هر دارو که علاج بود

316 در خانه داشتم

317 اما تنم در باد

318 به تماشای غزلهای آخر می رفت

319 امروز را بی تو خفتم

320 فردا که خاک را به باد بسپارند

321 تو را

322 یافته ام

323 مگر تو نسیم ابر بودی

324 که تو را در باران گم کردم ؟

325 تمام دست تو روز است

326 و چهره‌ات گرما

327 نه سکوت دعوت می‌کند

328 و نه دیر است

329 دیگر باید حضور داشت

330 در روز

331 در خبر

332 در رگ

333 و در مرگ…

334 از عشق

335 اگر به زبان آمدیم فصلی را باید

336 برای خود صدا کنیم

337 تصنیف‌ها را بخوانیم

338 که دیگر زخم‌هامان بوی بهار گرفت.

339 بمان:

340 که برگ خانه‌ام را به خواب داده‌ای

341 فندق بهارم را به باد

342 و رنگ چشمانم را به آب.

343 تفنگی که اکنون تفنگ نیست،

344 و گلوله‌یی که در قصه‌ها

345 عتیقه شده است

346 روبروی کبوتران

347 تشنگی پرندگان را دارد.

348 “احمدرضا احمدی”

349 از حدس و گمان‌های تو ویران نمی‌شوم

350 مرا نام تو کفایت می‌کند

351 تا در سرما و بوران

352 زمان و هفته را نفی کنم

353 مرا

354 که می‌دانی

355 نه قایق است، نه پارو

356 بر تو خجسته باشد

357 گیلاس‌هایی را

358 که بر گیسوان آویخته‌ای

359 تو صبر داری

360 تا خواب من پایان پذیرد

361 تا به دیدار من آیی

362 این تازه نیست

363 قدیمی است

364 دو نفر

365 همه نیستند

366 همیشه نیستند

367 خویش اند

368 و حس و حدسشان برای حادثه نزدیک

369 حدس دور دارند

370 برادر نیستند

371 که من بودم

372 تو نبودی

373 یا نمی دانم

374 شاید جوان بودم

375 شما جوان بودید

376 تو پیر بودی

377 کبوتران را دانه ندادم

378 یک تکه آسمان را خوب حفظ کردیم

379 که وقتی تو نبودی

380 بتوانیم از حفظ بخوانیم

381 این برای آن روزها کافی بود

382 دوستت دارم …

383 باید در چشمان نگریست،

384 یا در گوش‌ها گفت؟

385 جنبش انگشتانت که به روی هم انباشته شده بود

386 و مروارید چشمانت

387 دلیل بود؟

388 در عصر یک پاییز

389 در اتوبوس بودیم

390 دورمان دیوار شیشه‌ای سبز …

391 سبزی شیشه‌ها، زرد پاییز را

392 سبز خرم کرده بود.

393 از سبزی برگ‌ها بهار به اتوبوس نشست.

394 بیرون خزان در کار بود.

395 نمی‌دانستم در بهار درون باید گفت؟

396 یا در خزان برون؟

397 من و بهار پیاده شدیم

398 بهار در خیابان محو شد

399 پاییز در کنارم راه می‌آمد.

400 “احمدرضا احمدی”

401 از مجموعه: “روزنامه‌ی شیشه‌ای”

402 کتاب: می گویند بیرون از این اتاق برف می بارد (گزینه اشعار)

403 / نشر نیماژ / چاپ اول زمستان 92

404 چه سرگردان است این عشق

405 که باید نشانی اش را

406 از کوچه های بن بست گرفت

407 چه حدیثی است عشق

408 که نمی پوسد و افسرده نیست

409 حتی آن هنگام

410 که

411 از آسمان به خانه آوار

412 شود

413 ﺑﻮﺳﻪﻫﺎ

414 ﺁﻭﺍﺭﻩﺗﺮﯾﻦ ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﻧﺪ

415 ﺑﺮ ﺑﺎﺩ

416 ﺑﺮ ﺩﺭ

417 ﺑﺮ ﺧﻮﺩ

418 ﺑﺮ ﺣﺴﺮﺕ

419 ﻭ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮ ﻟﺐ

420 ﻛﺴﻲ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﻲﻛﻨﺪ

421 ﻟﺒﺨﻨﺪﺵ ﻣﻲﺗﻮﺍﻧﺴﺖ

422 ﭘﻠﯽ ﺑﺎﺷﺪ

423 ﻛﻪ ﺟﻤﻌﻪ ﺭﺍ

424 ﺑﻪ ﻫﻤﻪﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻫﻔﺘﻪ

425 ﭘﻴﻮﻧﺪ ﺑﺰﻧﺪ …

426 “ﺍﺣﻤﺪﺭﺿﺎ ﺍﺣﻤﺪﯼ”

427 شهری فریاد می‌زند:

428 آری

429 کبوتری تنها

430 به کنار برج کهنه می‌رسد

431 می‌گوید:

432 نه.

433 بهار، از تنهایی، زبانی دیگر دارد

434 گل ساعت

435 مرگ روزها و اطلسی ها را

436 می‌گوید

437 این آواز را چگونه به شهر رسانیم؟

438 که آواز

439 در پشت دروازه‌های گمان

440 خواهد مرد

441 تو با خواب به شهر درآ

442 تا آواز در چشمانت مخفی باشد.

443 ما که از دیروز گرم اتاق‌های استوایی آمده‌ایم

444 قرارمان

445 در آوازهای صبح است.

446 فرصتی بخواهید

447 تا گیسوان خود را در آفتاب کنار رودخانه

448 شانه بزنید

449 فرصتی بخواهید

450 که مخفی ترین نام خود را

451 که خون شما را صورتی می کند

452 از

453 رود بزرگ بپرسید

454 به نام آن اسب

455 به نام آن بیابان

456 شما فرصت دارید

457 تا چیدن گندم ها

458 تا زرد شدن کامل گندم ها

459 عاشق شوید

460 فقط روزهای کودکی رابرای یکدیگر

461 نگویید

462 گندم ها زرد شدند

463 گندم ها چیده شدند

464 نان گرم آماده است

465 ولی

466 شما کنار

467 بوته های زرد ذرت باشید

468 آب را در کوزه بریزید

469 کوزه را کنار تنها بوته ی گل سرخ

470 بگذارید

471 ما

472 شما را هنوز به خاطر آن گل سرخ

473 دوست داریم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر