شاید این از یدالله رؤیایی اشعار پراکنده 33

یدالله رؤیایی

آثار یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی

شاید این لحظه لحظه آخر

1 شاید این لحظه لحظه آخر

2 شاید این پله آخرین پله ست

3 شاید این تن كه با من است اكنون

4 سایه ای باشد از تنی دیگر

5 میوه ای ز آفریدنی دیگر

6 میوه ای تلخ شاخه ای بی بر ؟

7 خواستم پر دهم ركاب گریز

8 پشت كردم به پله پایان

9 تن من لیك باز با من بود

10 لحظه آخرم گرفت عنان

11 كه : كجا ؟ بسته است راه سفر

12 حیرتم پر گشود و نقش هراس

13 بر لب آشفت طرح یك لبخند

14 كركسان گرسنه چشمانم

15 طعمه از نام رفته ام جستند

16 نام من سایه درختی شد

17 در كویر گذشته های سراب

18 چهره ام با اشاره شب گیج

19 روی لب بست خنده های خراب

20 ایستادم تنم كه با من بود

21 زیر پرهای واژه رویا شد

22 در رگم آشیانه زد تردید

23 پرسشی ز آن میانه نجوا شد

24 شاید این لحظه لحظه آخر ؟

25 صبح لال از هلهله تابان روز

26 بال زد بشكفت در هذیان برگ

27 هر درخت افشانده اینك زلف سبز

28 زندگی روییده در نیسان مرگ

29 در تن هر ساقه گویی قاصدی ست

30 كز زمین پیغام بذر آورده است

31 ریشه سرشار از سروش شاخه ها

32 خاك را بدرود باران برده است

33 شعر پرداز نسیم از دوردست

34 نغمه می بافد در امواج هوا

35 وز لبان برگ ها پر می دهد

36 گله گله واژه های تازه را

37 واژه هایش كز زبانی دیگر است

38 بر گشوده سوی نامعلوم بال

39 چشم من در جستجوی لانه شان

40 مانده از رفتار سرشار ملال

41 كاش بودم ای تكلم های دور

42 آشنا با لهجه تان آشنا

43 حرف هاتان بر زبانم می نشست

44 می طپیدم با طپش های شما

45 (اشعار یدالله رؤیایی)

46 در پیش چشم تشنه من بر گشود

47 دریا كتاب سبز خیال

48 بیگانه ماند بر سر امواج

49 افسانه زوال

50 آشفته از سكون گران زیر پای من

51 لرزیده صخره در غم شط ها و رودها

52 آزرده از فریب زمین گم شدم ز خویش

53 در من شكفت شوق وصال كبودها

54 ای مژده اطاعت دستان و زانوان

55 ای انتظارهای دراز غریزه ها

56 با زیور رضایت آرایشم دهید

57 ای بركشیده در تن من التهاب ها

58 با كام دختران كف آرامشم دهید

59 ای جام های پر گل و مست جزیره ها

60 آن دورها چه می گذرد

61 در ذهن روشن كف ها ؟

62 كف ها به عشوه می نگرند اما

63 در تیره عمق ها تب رنگین آب را

64 رقصان به روی شانه هر موج

65 در بر كشیده كودك مست حباب را

66 خورشید ریخت بر سر دریا

67 نیش هزار دسته زنبور

68 و آنگاه در فضا

69 پر زد هزار زورق موسیقی

70 افشاند زلف پیكر دریا به روی نور

71 در جشن آب ها

72 شعر سپید كف ها رقصید

73 بی اعتنا به ساحل

74 وز ساحل

75 ای روشنان كف

76 ای جذبه تان چو واژه نازای بخت

77 كش نام درگشود بهشت فریب را

78 كش جلوه جان ز شوق تب آلود می كند

79 لب تشنه می كشاندم از جاده های خشك

80 آواره ام ز چشمه مقصود می كند

81 ای دلربای پیكركان سپید تن

82 من با شما نشسته به رویا

83 سودای خاك زین پس بر من دریغ باد

84 سرشار باد خاطرم از نازهای آب

85 چون ذهن من ز عقده نا باز

86 تن خسته ز التهاب روان ها زمین

87 تنها تر از من مانده ست

88 در من نمی دود نفس كام

89 شط ها و روزها همه بی اعتنا

90 بی رحم ها روانند از پیش چشم من

91 ای جذبه ها سپید تنان كف

92 برف روان اندام بی قرارتان

93 با مژده اطاعت دستانم

94 پیوند آب و آتش دارد

95 یك لحظه با كلید درد من

96 با خط موج ها بگشایید

97 بر آب ها ترانه شب های شاد را

98 لختی برای من بسرایید

99 ای دختران كف

100 معبود دیریاب هوس زاد را

101 پیغام های دور من اما به اشتیاق

102 چون بر فراز روشن دریا گریختند

103 دوشیزگان كف تن عریان خویش را

104 در بازوان تشنه گرداب ریختند

105 ساحل خموش مانده و برروی سایه ام

106 مردی گشاده دست تمنا

107 بر پهنه های دور

108 با او كتاب آبی دریا

109 نقش هزار جذبه رنگین

110 ای مژده اطاعت دستان و زانوان

111 ای دختران كف

112 باد از كران دور

113 از آبها غبار برافشاند

114 جنجال مرغ ها تن دریای رام را

115 در تار و پود مبهوم صدها صدا كشاند

116 (اشعار یدالله رؤیایی)

117 خواب دیدم در بیابانی دراز

118 خاك راه از خون پایم رنگ شد

119 از دو چشمم ریخت زنجیر سیاه

120 حلقه زد بر دستهایم تنگ شد

121 اختری آویخت بر سقف سپهر

122 مار شد پیچید دور گردنم

123 بر زدم فریاد : وای

124 ابری چو كوه

125 غول شد افتاد بر روی تنم

126 خنجری بر چشم خورشیدی نشست

127 قطره خونی به درگاهم چكید

128 كوكبی افتاد بربامم شكست

129 شب پره شد در غبار شب پرید

130 آفتابی سرخ در من سبز شد

131 سبزها در زرد جانم ریخت گرم

132 بانگ كردم وه چه آف…

133 اشكم ز شوق

134 قفل شد بر چفت لب آویخت نرم

135 جستم از خواب : آسمانی تار تار

136 كفتری فانوس بر منقار داشت

137 ماه می نالید و روی گونه هاش

138 جای دندانهای گرگی هار داشت

139 باز دیدم در بیابانی دراز

140 خاك راه از خون پایم رنگ شد

141 از دو چشمم ریخت زنجیر سیاه

142 حلقه زد بر دستهایم تنگ شد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر