-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دلم گرفته، ای دوست! هوای گریه با من
2 گر از قفس گریزم کجا روم، کجا من؟
3 کجا روم که راهی به گلشنی ندارم
4 که دیده بر گشودم به کنج تنگنا من
5 نه بستهام به کس دل نه بسته کس به من دل
6 چو تخته پاره بر موج رها رها رها من
7 ز من هر آن که او دور چو دل به سینه نزدیک
8 به من هر ان که نزدیک از او جدا جدا من
9 نه چشم دل به سویی نه باده در سبویی
10 کهتر کنم گلویی به یاد آشنا من
11 زبودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟
12 که گوید به پاسخ که زندهام چرا من
13 ستارهها نهفتم در آسمان ابری
14 دلم گرفته، ای دوست هوای گریه با من.
15 شوریدهی آزرده دل ِ بی سر و پا من
16 در شهر شما عاشق انگشت نما من
17 دیوانهتر از مردم دیوانه اگر هست
18 جانا، به خدا من… به خدا من… به خدا من
19 شاه ِهمه خوبان سخنگوی غزل ساز
20 اما به در خانهی عشق تو گدا من
21 یک دم، نه به یاد من و رنجوری ی ِ من تو
22 یک عمر، گرفتار به زنجیر وفا من
23 ای شیر شکاران سیه موی سیه چشم!
24 آهوی گرفتار به زندان شما من
25 آن روح پریشان سفرجوی جهانگرد
26 همراه به هر قافله چون بانگ درا، من
27 تا بیشتر از غم، دل دیوانه بسوزد
28 برداشته شب تا به سحر دست دعا من
29 سیمین! طلب یاریم از دوست خطا بود:
30 ای بی دل آشفته! کجا دوست؟ کجا من؟
31 شمشیر من همین شعر است
32 شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمیخواهم
33 با خواب ناز جز در گور آمیختن نمیخواهم
34 شمشیر من همین شعر است، پرکارتر ز هر شمشیر
35 با این سلاح شیرین کار خون ریختن نمیخواهم
36 جز حق نمیتوانم گفت، گر سر بریدنم باید
37 سر پیش مینهم وز مرگ پرهیختن نمیخواهم
38 ای مرد من زنم انسان، بر تارکم به کین توزی
39 گر تاج خار نگذاری گل ریختن نمیخواهم
40 با هفت رنگ ابریشم از عشق شال میبافم
41 این رشتههای رنگین را بگسیختن نمیخواهم
42 هرلحظه آتشی در شهر افروختن نمی یارم
43 هر روز فتنهای در دهر انگیختن نمیخواهم
44 این قافیت سبکتر گیر، جنگ و جنون و جهلت بس
45 این جمله گر تو میخواهی ای مرد من نمیخواهم.
46 همنفس، همنفس، مشو نزدیک
47 خنجرم، آبداده از زهرم
48 اندکی دورتر! که سر تا پا
49 کینهام، خشم سرکشم، قهرم
50 لب منه بر لبم! که همچون مار
51 نیش در کام خود نهان دارم
52 گره بغض و کینه یی خاموش
53 پشت این خنده در دهان دارم
54 سینه بر سینهام منه! که در آن
55 آتشی هست زیر خاکستر
56 ترسم آتش به جانت اندازم
57 سوزمت پای تا به سر یکسر
58 مهربانی امید داری و من
59 سرد و بی رحم همچو شمشیرم
60 مار زخمین به ضربت سنگم
61 ببر خونین ز ناوک تیرم
62 یادها دارم از گذشتهٔ خویش
63 یادهایی که قلب سرد مرا
64 کرده ویرانه یی ز کینه و خشم
65 که نهان کرده داغ و درد مرا
66 یاد دارم ز راه و رسم کهن
67 که دو ناساز را به هم پیوست
68 من شدم یادگار این پیوند
69 لیک چون رشته سست بود، گسست
70 خیرگیهای مادر و پدرم
71 آن دو را فتنه در سرا افکند
72 کودکی بودم و مرا ناچار
73 گاه از این،گاه از آن، جدا افکند
74 کینهها خفته گونه گونه بسی
75 در دل رنجدیدهٔ سردم
76 گاه از بهر نامرادی ی خویش
77 گه پی دوستان همدردم
78 کودکی هر چه بود زود گذشت
79 دیدهام باز شد به محنت خلق
80 دست شستم ز خویش و خاطر من
81 شد نهانخانهٔ محبت خلق
82 دیدم آن رنجها که ملت من
83 میکشد روز و شب ز دشمن خویش
84 دیدم آن نخوت و غرور عجیب
85 که نیارد فرود، گردن خویش
86 دیدم آن قهرمان که چندین بار
87 زیر بار شکنجه رفت از هوش
88 لیک آرام و شادمان، جان داد
89 مهر نگشوده از لب خاموش
90 دیدم آن چهرهٔ مصمم سخت
91 از پس میلههای سرد و سیاه
92 آه از آن آخرین ز لبخند
93 وای از آن واپسین ز دیده نگاه
94 دیدیم آن دوستان که جان دادند
95 زیر زنجیر، با هزار امید
96 دیدم آن دشمنان که رقصیدند
97 در عزای دلاوران شهید
98 همنفس، همنفس، مشو نزدیک
99 خنجرم، آبداده زهرم
100 اندکی دورتر! که سر تا پا
101 کینهام، خشم سرکشم، قهرم
102 خنجرم، خنجرم که تیزی خویش
103 بر دل خصم خیره بنشانم
104 آتشم، آتشم که آخر کار
105 خرمن جور را بسوزانم.
106 من با توام ای رفیق! با تو
107 همراه تو پیش مینهم گام
108 در شادی تو شریک هستم
109 بر جام می تو میزنم جام
110 من با توام ای رفیق! با تو
111 دیری است که با تو عهد بستم
112 همگام توام، بکش به راهم
113 همپای توام، بگیر دستم
114 پیوند گذشتههای پر رنج
115 اینسان به توام نموده نزدیک
116 هم بند تو بودهام زمانی
117 در یک قفس سیاه و تاریک
118 رنجی که تو بردهای ز غولان
119 بر چهر من است نقش بسته
120 زخمی که تو خوردهای ز دیوان
121 بنگر که به قلب من نشسته
122 تو یک نفری … نه! بیشماری
123 هر سو که نظر کنم، تو هستی
124 یک جمع به هم گرفته پیوند
125 یک جبههی سخت بی شکستی
126 زردی؟ نه! سفید؟ نه! سیه، نه
127 بالاتری از نژاد و از رنگ
128 تو هر کسی و ز هر کجایی
129 من با تو، تو با منی هماهنگ.
130 ستاره دیده فروبست و آرمید بیا
131 شراب نور به رگهای شب دوید بیا
132 ز بس به دامن شب اشک انتظارم ریخت
133 گل سپیده شکفت و سحر دمید بیا
134 شهاب ِ یاد تو در آسمان خاطر من
135 پیاپی از همه سو خطّ زر کشید بیا
136 ز بس نشستم و با شب حدیث غم گفتم
137 ز غصّه رنگ من و رنگ شب پرید بیا
138 به وقت مرگم اگر تازه میکنی دیدار
139 بهوش باش که هنگام آن رسید بیا
140 به گامهای کسان میبرم گمان که تویی
141 دلم ز سینه برون شد ز بس تپید بیا
142 نیامدی که فلک خوشه خوشه پروین داشت
143 کنون که دست سحر دانه دانه چید بیا
144 امیدِ خاطر ِ سیمین ِ دل شکسته تویی
145 مرا مخواه از این بیش ناامید بیا.