نه او با من نهاد از نصرت رحمانی اشعار پراکنده 15

نصرت رحمانی

آثار نصرت رحمانی

نصرت رحمانی

نه او با من نهاد عهدی، نه من با او

1 نه او با من نهاد عهدی، نه من با او

2 نه ماه از روزن ابری بروی برکه ای تابید

3 نه مار بازویی بر پیکری پیچید

4 شبی غمگین

5 دلی تنها

6 لبی خاموش

7 نه شعری بر لبانم بود

8 نه نامی بر زبانم بود

9 در چشم خیره بر ره سینه پر اندوه

10 بامیدی که نومیدیش پایان بود

11 سیاهی های ره را بر نگاه خویش می بستم

12 و از بیراهه ها راه نجات خویش می جستم

13 نه کس با من

14 نه من با کس

15 سر یاری

16 نه مهتابی

17 نه دلداری

18 و من تنهای تنها دور از هر آشنا بودم

19 سرودی تلخ را بر سنگ لبها سخت می سودم

20 نوای ناشناسی نام من را زیر دندانهای خود بشکست

21 و شعر ناتمامی خواند

22 بیا با من

23 از آن شب در تمام شهر می گویند

24 او با تو ؟

25 ولی من خوب می دانم.

26 آخرین کبریت را کشیدم

27 سیگار را بر افروختن

28 گره ، در ابروان مرد شکست

29 خم شد نشست

30 پیچید عطر خون

31 عشق را محاسبه ای شگفت در میان

32 است

33 سوزش و سازش

34 فروزش

35 خاکستر کاهش

36 ققنوس وار

37 در نیایش

38 نیمه شبی ، سحری ، پگاهی

39 تیزی صخره ای با بن چاهی … نه حتی ، دم آهی

40 در تاریکی خیس حیاط کوچک

41 پاشویه حوض نوک پایم را ربود

42 جز کاشی های معرق و آمیخته با خون

43 و دستانی لبالب از خواهش

44 ، چیزی نیافتم

45 صحن روز را

46 شاعری سخن به صبوری شکست

47 از عشق ، خون بافت ، بافت ، بافت

48 که عشق و خون را محاسبه صعب در پیش است

49 لب ریز از قرائن فریبی می بافت

50 بدان که شنودن مرتبه ای نزدیک تر به دیدن است ؟

51 این فسانه را بافتم

52 تا بدانی ، گم شده را

53 هرگز بازنخواهی یافت

54 حتی با پنج جای پای مردانه خونین

55 چرا که عشق و خون و جنون را محاسبه دیگر است

56 ((نصرت رحمانی))

57 ایمان بیداد

58 به عهدی داد

59 روح فریب ام ، بی تو ، بی تو

60 قانون گردابم ، سرابم ، نقش آبم

61 بی تو ، بی تو

62 بی ایمنی ، شوریدگی

63 در قعر خوابم

64 ای بی تو من بی خویش ، بی خویشتن ، بی کیش

65 خاری هدف گم کرده در دهلیز بادم

66 بی تو ، بی تو

67 طیف غباری خفته بر دریای شن زار

68 خون شب ام

69 هذیان تب آلود دردم ، بی تو

70 بی تو

71 رمز سکوت ام

72 راز بهت ام

73 رنگ یادم

74 بی تو ، بی تو ی

75 تو ، بی تو

76 از زندگی بیزار

77 تا مرگ راهی نیست ، بی تو

78 ای بی من و در من

79 بی من تو هم آنی و اینی

80 ای بی تو من گرداب و یرانی

81 قانون بی رحم پریشانی

82 چنینی ؟

83 بدرود ، بدرود

84 این اشک و هق هق گریه مردی پشیمان نیست

85 مردان نسل ما

86 با گریه

87 می خندند ، بی تو

88 ای بی تو من ، بی من

89 آیا تو هم اینگونه می خندی ؟

90 با گریه خندیدن نه آسان است

91 بی تو

92 نصرت رحمانی

93 لرزید در عمیق آینه تصویر

94 پر زد کلاغی از لب دیوار

95 بادی وزید و پنجره را بست

96 باران گرفت نرم

97 اندوه خیمه بست

98 با خویش مرد گفت

99 احساس می کنم

100 تا مرز بی نهایت

101 آنجا که انجماد

102 در روح هر روان شده ای جاریست

103 راهی دراز نیست

104 اما خدا اگرچه بزرگ است

105 و عادل و کریم

106 بی شک در انتظر لاشه ی من نیست

107 باری سخن دراز شد

108 از لابه لای زخم خرافات

109 میراث رفتگان

110 چرک آب باز شد

111 بهتر که بگذریم

112 اینک سه هفته می گذرد، اسلحه ی من

113 خمیازه می کشد، درون کشوی میز

114 برخاست

115 تک تک فشنگ چید در انباره ی خشاب

116 و روبروی آینه

117 آرام ایستاد

118 نیم رخ

119 هدف گرفت میان شقیقه را

120 خوردند ثانیه ها یک دقیقه را

121 و

122 زیر لب شمرد

123 یک

124 دو

125 و ماشه را چکاند

126 گمپ انفجار دود

127 در روی آینه ترکی همچو عنکبوت

128 رویید

129 تصویر مرد

130 از عمق آینه

131 در پشت آینه

132 دیوانه وار قهقهه سر داد

133 باران گرفته بود

134 در پشت شیشه ها

135 می کوفت مشت،

136 باد.

137 هنگامه نشسته بود ، من گفتم

138 هنگام رسیده است باید راند

139 سجاده پلک نازنین بگشای

140 باید که نماز آخرین را خواند

141 تر کن لب را به بوسه بدرود

142 بگشای دو بال بادبان در باد

143 ای مویت کمین گه ظلمت

144 در نی نی چشم من نگاهی کن

145 خون نیست ، سرشک نیست

146 گرداب است

147 هنگامه رسیده ، فتنه در خواب است

148 باید که گذر کنم من گفتم

149 سجاده زلف را چو افشاندی

150 تردید تعمد است قلبم گفت

151 از فاصله دو

152 مرز هیچ وپوچ

153 از معبر چشمهای هم ، در هم

154 لب دوختی و نگاه گرداندی

155 یعنی که ، سکان به دست تردید است

156 ای فاصله دو مرز روح و تن

157 ای لحظه جاودانگی ، اسمت

158 ای قبله شب نشستگان ، چشمت

159 شب می شکند

160 سجاده زلف را چو افشاندی

161 تردید تعمدیست بر هر پا ی

162 من می شکفم چو می وزی بر من

163 ای فاصله دو مرز روح و تن

164 جادویی شعر من بمان با من

165 بنشین به کنارم ار غمی داری

166 بشکن ، بشکن پیاله را ، باری

167 هنگام گذشته است آه …

168 آری

169 ((نصرت رحمانی))

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر