بده آن قوطی از سیمین بهبهانی اشعار پراکنده 11

سیمین بهبهانی

آثار سیمین بهبهانی

سیمین بهبهانی

بده آن قوطی سرخاب مرا

1 بده آن قوطی سرخاب مرا

2 تا زنم رنگ به بی رنگی ِ خویش

3 بده آن روغن ، تا تازه کنم

4 چهره پژمرده ز دلتنگی خویش

5 بده آن عطر که مشکین سازم

6 گیسوان را و بریزم بر دوش

7 بده آن جامه ی تنگم که کسان

8 تنگ گیرند مرا در آغوش

9 بده آن تور که عریانی را

10 در خَمَش جلوه دو چندان بخشم

11 هوس انگیزی و آشوبگری

12 به سر و سینه و پستان بخشم

13 بده آن جام که سرمست شوم

14 به سیه بختی خود خنده زنم :

15 روی این چهره ی ناشاد غمین

16 چهره یی شاد و فریبنده زنم

17 وای از آن همنفس دیشب من-

18 چه روانکاه و توانفرسا بود

19 لیک پرسید چو از من ،‌ گفتم :

20 کس ندیدم که چنین زیبا بود !

21 وان دگر همسر چندین شب پیش

22 او همان بود که بیمارم کرد :

23 آنچه پرداخت ، اگر صد می شد

24 درد ، زان بیشتر آزارم کرد .

25 پُر کس بی کسم و زین یاران

26 غمگساری و هواخواهی نیست

27 لاف دلجویی بسیار زنند

28 لیک جز لحظه ی کوتاهی نیست

29 نه مرا همسر و هم بالینی

30 که کشد دست وفا بر سر من

31 نه مرا کودکی و دلبندی

32 که برد زنگ غم از خاطر من

33 آه ، این کیست که در می کوبد ؟

34 همسر امشب من می آید !

35 وای، ای غم، ز دلم دست بکش

36 کاین زمان شادی او می باید !

37 لب من –  ای لب نیرنگ فروش –

38 بر غمم پرده یی از راز بکش !

39 تا مرا چند درم بیش دهند

40 خنده کن ، بوسه بزن ، ناز بکش !

41 شمشیر خویش بر دیوار آویختن نمی خواهم

42 با خواب ناز جز در گور آمیختن نمی خواهم

43 شمشیر من همین شعر است، پرکارتر ز هر شمشیر

44 با این سلاح شیرین کار خون ریختن نمی خواهم

45 جز حق نمی توانم گفت، گر سر بریدنم باید

46 سر پیش می نهم وز مرگ پرهیختن نمی خواهم

47 ای مرد من زنم انسان، بر تارکم به کین توزی

48 گر تاج خار نگذاری گل ریختن نمی خواهم

49 با هفت رنگ ابریشم از عشق شال می بافم

50 این رشته های رنگین را بگسیختن نمی خواهم

51 هرلحظه آتشی در شهر افروختن نمی یارم

52 هر روز فتنه ای در دهر انگیختن نمی خواهم

53 این قافیت سبک تر گیر، جنگ و جنون و جهلت بس

54 این جمله گر تو می خواهی ای مرد من نمی خواهم.

55 گفتا که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم

56 گفتا اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم

57 گفتا ز بخت بد اگر، ناگه رقیب آید ز در

58 گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا می کنم

59 گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا

60 گفتم که با نوش لبم، آنرا گوارا می کنم

61 گفتا چه می بینی بگو، در چشم چون آیینه ام

62 گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم

63 گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند

64 گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم

65 گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم

66 گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم

67 گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو

68 گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم.

69 بگذار که درحسرت دیدار بمیرم

70 درحسرت دیدار تو بگذار بمیرم

71 دشوار بود مردن و روی تو ندیدن

72 بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم

73 بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ

74 در وحشت و اندوه شب تار بمیرم

75 بگذارکه چون شمع کنم پیکر خود آب

76 در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم

77 می میرم از این درد که جان دگرم نیست

78 تا از غم عشق تو دگر بار بمیرم

79 تا بوده ام، ای دوست، وفادار تو بودم

80 بگذار بدانگونه وفادار بمیرم.

81 هر عهد که با چشم دل انگیز تو بستم

82 امشب همه را چون سر زلف تو ، شکستم

83 فریاد زنان ،‌ ناله کنان عربده جویان

84 زنجیر ز پای دل دیوانه گسستم

85 جز دل سیهی فتنه گری ، هیچ ندیدم

86 چندان که به چشمان سیاهت نگرستم

87 دوشیزه ی سرزنده ی عشق و هوسم را

88 در گور نهفتم به عزایش بنشستم

89 می خوردم و مستی ز حد افزودم و ، آنگاه

90 پیمان تو ببریدم و پیمانه شکستم

91 عشقت ز دل خون شده ام دست نمی شست

92 من کشتمش امروز بدین عذر که مستم

93 در پای کشم از سر آشفتگی وخشم

94 روزی اگر افتد دل سخت تو به دستم.

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر