من چهره ام گرفته از نیما یوشیج اشعار پراکنده 32

نیما یوشیج

آثار نیما یوشیج

نیما یوشیج

من چهره ام گرفته

1 من چهره ام گرفته

2 من قایقم نشسته به خشکی

3 با قایقم نشسته به خشکی

4 فریاد می زنم:

5 « وامانده در عذابم انداخته است

6 در راه پر مخافت این ساحل خراب

7 و فاصله است آب

8 امدادی ای رفیقان با من.»

9 گل کرده است پوزخندشان اما

10 بر من،

11 بر قایقم که نه موزون

12 بر حرفهایم در چه ره و رسم

13 بر التهابم از حد بیرون.

14 در التهابم از حد بیرون

15 فریاد بر می آید از من:

16 « در وقت مرگ که با مرگ

17 جز بیم نیستیّ وخطر نیست،

18 هزّالی و جلافت و غوغای هست و نیست

19 سهو است و جز به پاس ضرر نیست.»

20 با سهوشان

21 من سهو می خرم

22 از حرفهای کامشکن شان

23 من درد می برم

24 خون از درون دردم سرریز می کند!

25 من آب را چگونه کنم خشک؟

26 فریاد می زنم.

27 من چهره ام گرفته

28 من قایقم نشسته به خشکی

29 مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست:

30 یک دست بی صداست

31 من، دست من کمک ز دست شما می کند طلب.

32 فریاد من شکسته اگر در گلو، وگر

33 فریاد من رسا

34 من از برای راه خلاص خود و شما

35 فریاد می زنم.

36 فریاد می زنم!

37 1331

38 (اشعار نیما یوشیج)

39 در درون تنگنا، با کوره اش، آهنگر فرتوت

40 دست او بر پتک

41 و به فرمان عروقش دست

42 دائماً فریاد او این است، و این است فریاد تلاش او:

43 « ـــ کی به دست من

44 آهن من گرم خواهد شد

45 و من او را نرم خواهم دید؟

46 آهن سرسخت!

47 قد برآور، باز شو، از هم دوتا شو، با خیال من یکی تر زندگانی کن!»

48 زندگانی چه هوسناک است، چه شیرین!

49 چه برومندی دمی با زندگی آزاد بودن،

50 خواستن بی ترس، حرف از خواستن بی ترس گفتن، شاد بودن!

51 او به هنگامی که تا دشمن از او در بیم باشد

52 ( آفریدگار شمشیری نخواهد بود چون)

53 و به هنگامی که از هیچ آفریدگار شمشیری نمی ترسد،

54 ز استغاثه های آنانی که در زنجیر زنگ آلوده ای را می دهد تعمیر…

55 بر سر آن ساخته کاو راست در دست،

56 می گذارد او ( آن آهنگر)

57 دست مردم را به جای دست های خود.

58 او به آنان، دست، با این شیوه خواهد داد.

59 ساخته ناساخته،یا ساخته ی کوچک،

60 او، به دست کارهای بس بزرگ ابزار می بخشد.

61 او، جهان زندگی را می دهد پرداخت!

62 1331

63 (اشعار نیما یوشیج)

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر